اونروز وقتی لیام از خواب بیدار شد ، از دیدن لوییِ ساکت و اروم با یه فنجون چای و روزنامه ای که مال دو روز پیش بود توی اشپزخونه اش شوکه شد!
- لو..!
لیام به ارامی گفت.اون هیچی به جز یک پیژامه قرمز نپوشیده بود وچشمای لویی با کمی مکث رو سیکس پکش رفت! توی ذهنش سیکس پک هری تداعی شد!
+ لی !
لویی صداش زد و لیام روی صندلی رو به رو لو نشست و یک لیوان شیر برای لو ریختیکی از چیزای مورد علاقه لویی درباره ددی دایرکشن این بود که باهاش توی یک اتاق باشه، هیچ حرفی نزنن، هیچ فیلمی باهم تماشا نکنن، و برای هم توییت نخونن( کاری که همیشه با هری انجام میداد)
حقیقتا اونا الان توی یک اتاق هستن اما لویی الان نیاز به صحبت داره!
+ هری میدونه!
این حرفش باعث شد لیام سریع سرشو بلند کنه به سمت لویی اما بعد به دستاش زل زد تا اونو معذب نکنه- اون..میدونه؟
لویی سرشو تکون داد!
- شتتت...رفیق تو الان خوبی؟
لویی لبشو گاز گرفت تا اشکاش نریزه اما نتونست و چشماش پر شد و صورتشو خیس کرد ! اما سریع با دستاش صورتشو پاک کرد!
با صدای فوق العاده گرفته گفت:
+ نه ، خوب نیستم
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Dear diary.
Hayran Kurgu[ وقتی که لویی اسیب دید ، هری شروع کرد به خوندن خاطرات اون .هرشب لویی مینوشت وفرداش هری اونو میخوند و براش مینوشت تا اینکه اونا نزدیک و نزدیک تر شدند و..]