دفتر خاطرات عزیز من!زین میدونه!
اون بهم گفت چشمامو وقتی هری پیشمه دیده!من زیاد مطمعن نیستم
من باید به نایل بگم
LouisXx
پ.ن: بسی کوتاه 😐😂
YOU ARE READING
Dear diary.
Fanfiction[ وقتی که لویی اسیب دید ، هری شروع کرد به خوندن خاطرات اون .هرشب لویی مینوشت وفرداش هری اونو میخوند و براش مینوشت تا اینکه اونا نزدیک و نزدیک تر شدند و..]
Part six
دفتر خاطرات عزیز من!زین میدونه!
اون بهم گفت چشمامو وقتی هری پیشمه دیده!من زیاد مطمعن نیستم
من باید به نایل بگم
LouisXx
پ.ن: بسی کوتاه 😐😂