Part five

212 64 41
                                    

دفتر خاطرات عزیز من !

من به لیام گفتم !

من بهش همه چیز رو گفتم !

من بهش درباره هری و تمام دخترایی که به فاک میده گفتم !

من بهش درباره النور و اینکه عاشقش نیستم (D:) گفتم !

هربار هری بدون هیچ کلمه ای تختمون رو رها میکنه و میره .
شب با یه دختر که روی بازوهاش است میاد و بفاکش میده :(

من چیکار کردم که اینطور از من متنفره؟

یک روز ما بهترین دوستای همیم !
با من لاس میزنه و گونه هامو میبوسیه(*-*)

و روز بعد یه دختر میاره و به طور احمقانه ای بفاکش میده !

چرا اینکارا رو با من میکنه؟

اون کی میفهمه؟

Louis Xx



پ‌.ن: دارم رگباری میزارم چون فعلا ترجمه هاش ساده ان 😹😐

Dear diary.Where stories live. Discover now