صداهایی که از اتاق لویی میومد ساعت یک تموم شد.ساعت دو هری هنوز نتونسته بود بخوابه پس به ارومی به سمت اتاق دوست بزرگترش رفت جوریکه اون نفهمه
. اتاقشون بوی سکس میداد و هری این رو فهمید.و اون دوتا رو دید. روی تخت به خواب بزرگ دو نفره به خواب رفته بودن و فاصلشون زیاد بود و تنها نقطه اتصال دست النور روی شونه لویی بود، کسی که به ارامی و بالبخندی روی لبش به خواب رفته بود ( :"| )
YOU ARE READING
Dear diary.
Fanfiction[ وقتی که لویی اسیب دید ، هری شروع کرد به خوندن خاطرات اون .هرشب لویی مینوشت وفرداش هری اونو میخوند و براش مینوشت تا اینکه اونا نزدیک و نزدیک تر شدند و..]