فلش بک
کاي دستاي مشت شده ي سهونو از یقه ش جدا کرد و در کمال خونسردي بهش لبخند ز:" تو باختي سهونا."
سهون سعی کرد داد نزنه: "میفهمی چي میگي!؟این امکان ندااااره..."
صدای پچ پچ های دور و برش آزارش میداد. بي توجه به صد جفت چشمی که بهش دوخته شده بود فریاد زد:" ولی بك همه چیز منه!!"
" دقیقااا و تو روی با ارزش ترین چیزت شرط بستي.. حالا اون ماله منه! "
بکهیون با دستایي لرزون گوشه ي کت سهونو گرفت:" خواهش میکنم سه سهونا ... نذار منو ببره ..." دستشو دور بك حلقه کرد و اونو به خودش فشار داد:" نمیزارم بك اون نمیتونه..."
" اون میتونه آقای اوه."
صدای خش دار و بم پسری با موهای نقره ای که ناگهان از لابه لای جمعیت به وسط اومده بود همه رو ساکت کرد و باعث شد اوه سهون با نفرت نفسشو بیرون بده:" ینی فقط تو رو این وسط کم داشتیم پارک..."
پسر کنار کاي ایستاد و سرتاپای سهونو برانداز کرد. اولین بار بود که اونو این قدر عصبانی مي دید. با لبخند محوي به پسرکی که تو آغوش سهون مي لرزید نگاهي کرد و رو به کای گفت:" توچی فکر مي کنی جونگینا..."
کاي اخم خطرناکي رو چاشنی قیافه ي خونسردش کرد:" اتفاقا تو همیشه بهترین زمانو برا ظاهر شدن انتخاب میکنی یودا ."
خنده ي عصبي چان باعث نشد حواسش از قصدي که داشت منحرف بشه مانند گرگ هایي که به طعمه ی خود نگاه مي کنه دور سهون چرخي زد و با صدای بلندي گفت:" همه میدونین که این کازینو قانون خاص خودشو داره همیشه سر بهترین چیزت شرط میبندی اینطور نیست؟ البته چیزی که از نظر برنده بهترینه... "
با همهمه ي خفیفي همه حرف پسر مو نقره اي رو تایید کردن...هنوز اینقدر از اوه سهون مي ترسیدن که جرات نداشتن علنا باهاش مخالفت کنن. پسر دوم خانواده ی اوه انقدر نفوذ داشت که بتونه تا چند نسل بعدشونو از لحاظ اقتصادی فلج کنه.
چان با لذت ادامه داد:" کسي که از قوانین کلاب پیروي نکنه تا ابد بازنده میمونه درسته ؟! و اعتبارشو از دست میده.....درست میگم پرنس اوه ...؟"
کای دست به سینه به حرکات دلقك وار چان نگاهي انداخت و نفسشو صدا دار بیرون داد:" معرکه نگیر یودا."
چان چپی نگاهش کرد و گفت:" هنوز مونده به جاهاي خوبش برسم."
کاي دستشو تو هوا تکون داد:" لازم نیست همه میدونن که این قوانینو خود سهون گذاشته ..."
دستشو خیلی نمایشی کنار گوشه سرخ سهون حائل کرد و با صدای آرومی زمزمه کرد:" پس لازم نیست بگم زیر پا گذاشتن قوانین باعث بي اعتبار شدنت میشه درسته ...؟"
YOU ARE READING
The Royal Fiancé
FanfictionWritten by NooRa ژانر : عاشقانه و کمی +18 کاپل هونهان و ... لوهان برای تامین هزینه های درمان عمه اش که تنها کسیه که داره مجبور میشه از آینده ش بگذره و با خانواده ی سلطنتی مرموزی وصلت کنه. پسری که دوستش نداره و کشور غریب... چطوری از پسش بر میاد؟