لوهان از هتل خارج شد و با قدمهای تندی اما سنگین به سمت آئودی مشکی که روبروی ورودی پارک بود به راه افتاد. هوای تاریک و شیشه های دودی نمیذاشت درست ببینه که کی تو ماشین نشسته. دستشو رو دستگیره ی در گذاشت که با ضربه ای روی شونه اش به عقب برگشت. سهون با نگاهی سردتر از همیشه بر اندازش کرد و با سر به پشت سرش اشاره کرد:" همون جوری که تا اینجا اومدی بر می گردی ..."
لوهان با نا امیدی به دوچرخه ای که به دیوار تکیه داده شده بود نگاهی انداخت.
سهون یقه ی پالتو ش رو بالا کشید و به ساعت مچیش نگاه کرد و گفت:" کمتر از 90 دقیقه ی دیگه باید عمارت باشی."
در برابر چشمان مبهوت لوهان ماشینو دور زد و پشت رل نشست و در چشم به هم زدنی دور شد.
لوهان به بخت بدش لعنت فرستاد. هوا سرد تر قبل شده بود و مطمئن بود تا قبل از رسیدن به عمارت اوه حتما یخ میزنه ...
.......................
چن تلاش کرد:" پرنس ... خواهش میکنم ... "
سهون بدون حرفی دنده رو عوض کرد و پاشو بیشتر روی پدال فشرد. چن با ناامیدی به جلوش خیره شد و تو دلش لوهانو سرزنش کرد. تا کمتر از 3ماه به عروسیشون مونده بود و اگه مریض میشد کلی از برنامه هاشون عقب میموندن.
با سکوت سهون با اخم خفیفی دستشو جلو برد و رادیو رو روشن کرد. صدای گوینده ی اخبار تو ماشین پیچید:"...از اینکه امشبو با ما بودین متشکرم. اخبار هوا شناسی رو همکارم در اختیارتون میزاره، اوه یون جو شی .."
" متشکرم پیل سوک شی. .. شبتون بخیر شنوندگان عزیز ... خب شب های سردی رو پشت سر میزاریم و سئول سرد ترین شب خودشو طی میکنه. دمای هوای امشب پایتخت منفی 7 در جــــ ..."
" لــعــنـــتـــــــــــــ بـــهـــتــــــــــــ ... " سهون دستشو محکم روی فرمون کوبید و داد زد.
صدای لیز خوردن لاستیک های ماشین با آسفالت خیابون نذاشت بقیه ی اخبارو بشنون. سهون با وجود سرعت بالا پاشو روی پدای گاز فشار داد وبا توقف ناگهانی ماشین، چن محکم دستگیره رو چسبید تا با سر به شیشه ی جلوی ماشین برخورد نکنه.
با لبخند محوی به سهون نگاهی کرد که عرض خیلبانو دور زد و مسیری که اومده بود و برگشت.
............................
هانیئول روز نامه ی دیگه ای از تل مجلات و روزنامه های پیش روش برداشت
و با صدای بلندی گفت:" بیا ... میبینی ...؟؟حتی این مجله های مزخرف بی ارزش ..." با حرص مجله روی مجلات پرت کرد و جام شرابی از روی میز برداشت.
سوهو نگاه ناامیدی به کریس انداخت و سرشو تکون داد. هانئیول که به نظر نمی رسید حالا حالا قصد کوتاه اومدن داشته باشه، انگشت اشاره ش رو روبه سوهو گرفت و گفت:" حالا چطور میخوای جواب شورا رو بدم؟ این تو نبودی که وقتی از مقامت صرف نظر کردی به من گفتی همه چیز خوب پیش میره و نگران نباشم؟؟"
YOU ARE READING
The Royal Fiancé
FanfictionWritten by NooRa ژانر : عاشقانه و کمی +18 کاپل هونهان و ... لوهان برای تامین هزینه های درمان عمه اش که تنها کسیه که داره مجبور میشه از آینده ش بگذره و با خانواده ی سلطنتی مرموزی وصلت کنه. پسری که دوستش نداره و کشور غریب... چطوری از پسش بر میاد؟