لويي:بیا بریم برقصیم
-بیخیال من بلد نیستم
لویی:بیا دیگه فرفری خوش میگذره تا کی همینطوری بشینیم یه گوشه .میرقصیم حرفم میزنیمبه اسرار لویی رفتن وسط و میرقصیدن
راجب گرایشاشون حرف زدن لویی گفت که اینجا مجبوره چه دختر چه پسر رابطه داشته باشه چون پولشو میگیره ولی اگه خودش بخواد انتخاب کنه ترجیح میده بایه پسر باشه.هری گفت که قبلا دوست دختر داشته ولی تاحالا با یه پسر نبوده یعنی اصلا موقعیتش پیش نیومده که بخواد بهش فکر کنه
اون دوست دختری هم که داشت دختر عموش بود که زیادی اویزونش شده بود و هری بالاخره قبول کرد که دوست دخترش باشه ولی چون رابطه نداشتن زیاد فقط در حد چند بار کیس و بیرون شام رفتن دختره بیخیالش شد بهش گفت که اصلا مثل یه دوست پسر نیست..
لویی پیش خودش فکر کرد شاید بهتره به هری کمک کنه تا بفهمه گرایشش چیه از اونجایی که هری بهش کمک کرد تا یکم واسه خودش خوش بگذرونه بدون اینکه مجبورش کنه کاری بکنه..لویی:دنبالم بیا فرفری
یه چشمک زد دست هری رو گرفت دنبال خوش کشید
-کجا داریم میریم؟!
لویی:بهم اعتماد کن بیا فقطهری دنبالش رفت بدون اینکه حتی یه ذره مقاومت کنه
خودشم نمیدونست چرا داره دنبالش میره ولی دلش میخواست پیش اون باشه و بهش اعتماد منه
لویی وایستاد جلوی در یکی از اتاقالویی:همینجاست بیا بریم داخل
وارد اتاق شدن چیز خاصی داخلش نبود فقط یه تخت دونفره و یه کمد کوچیک کنار تخت با یه فرش و یه مبل روبهروی تخت
لویی رفت روی تخت نشست هری هم روی مبل همینطوری بهم نگاه میکردن
لویی که دید هری زیادی ساکته خودش دوباره شروع کرد یکم اومد نزدیکتر ابه تخت نشست
لویی:نمیخوای بیای پیش من بشینی؟!
-اممم اره باشه میاممیخواست بشینه که دستشو کشید و پرت شد روی تخت کنار هم دراز کشیده بودن هری قلبشو بیرون قفسه سینش احساس میکرد اصلا نمیفهمید چرا اینطوری شده دلیلی براش پیدا نمیکرد این چه احساسی بود که اومده سراغش
دست لویی رو روی شکمش احساس کرد برگشته بود سمتشو بهش خیره شده بود
نفساش به گردن هری برخورد میکرد به خودش جرات داد وبرگشت و صورتاشون مقابل هم قرار گرفت
لویی دستشو برد زیر پیرهنش و توی چشماش نگاه میکرد دنبال یه چیزی میگشت یه چیزی مثل تاییدگرمای نفساش و دست لویی داشت هری رو دیوونه میکرد دیگه نمیخواست بیشتر از این صبر کنه و اون کوچولو رو کشف کنه
دستشو برد سمت صورت لو و نوازشش کرد لویی که دیگه مطمئن شده بود لباشو گذاشت روی لبای قرمز هری اونا زیادی خوشگل و شیرین بودن هری هم بعد از یه مکث کوتاه جواب بوسشو داد و همراهیش کرد اون بوسه خیلی عمیق شده بود
دستاشو تو موهای لویی برد و سرشو یکم عقب برد تا نفس بگیرن سینش تند تند بالا پایین میرفت و نفس میکشید
لویی روی هری رفت و سرشو توی گردن هری فروبرد همه جای گردنشو بوسه های خیس میذاشت وقتی نقطهی حساسشو پیدا کرد دوسه بار اونجا رو بوسید و گاز گرفت هری لرزید اون پوست سفید و لطیفش حالا با بوسه های لویی حتما سرخ شده بود
هری متوجه یه درد اون پایین شد
و تیشرت لویی رو در اورد پیرهن خودشم دراورد حالا بهتر میتونست اون اندام ریز ولی عضلیه اویی رو ببینه پوستش برق میزد دستشو کشید روی بدنشو لباشو دوباره به اون لبای باریک و خوشطعم نزدیککرد چونشو میبوسید استخون فکش وحالا زیر گوشش صدای نفسای لویی هری رو بیشتر تحریک میکرد لاله گوششو مکید
صدای لویی در اومده بود
لویی:ه..رریی لطفا
-ولی من تازه خوشم اومده بهتره یه خورده دیگه صبر کنی کیتن کوچولو
روی سینه لویی رو میبوسید و گاز میرفت با دستش نوک سینه دیگشو نیشگونگرفت
لویی:آااخ
-چیزی نیست بیبی
ملحفه روی تخت و چنگ زد وقتی هری خودشو روی دیکش میکشید و اروم روی اون حرکت میکرد.
عضله هاشو منقبض کرد و اروم رون پای هری رو چنگ زد
از اینکه هری هنوز با هیچکاری باعث شده بود اینطوری به تنش چنگ بندازه خوشش اومده بود.میتونست بیشتر لویی رو اذیت کنه ولی خودشم اونو میخواست
لویی پاهاشو دور کمر هری حلقه کرد و اونو نزدیک خودش نگه داشته بود..
اروم روی شکمش و گاز میگرفت و روی تن لویی بالا پایین میرفت باعث شد لویی داد بزنه-اروم باش بیبی بوی من این صداهارو لازم دارم
نشست و باعث شد پاهای لویی دور باز بشه و دور هری بمونه
از صحنه رو به روش نیشخند زد و اروم شلوارو باکستر تنگ لویی رو در اورد و دیک بی طاقت لویی رو دید
میتونست حرکت رگای اونو زیر دستش حس کنه وقتی میخواست اونو وارد دهنش کنه
اروم دورشو با زبونش لیس میزد و خیسش کرد با زبونش با دیکش بازی میکرد و اون باعث میشد بیشتر بخواد
بین پاهاشو گاز میگرفت و اویی رو دیوونه میکردلویی:هری می..یشهه؟!!
لویی ناله کرد..
دست از دیوونه کردن لویی برداشت و سرشو اورد بالا
-تو داری مثل یه کیتن التماس میکنی و من نمیتونم بیخیال این بشم
صدای نفساش کل اتاقو پر کرده بود اب دهنشو قورت داد و ب ملحفه چنگ زدهری لبشو گاز گرفت وقتی به اون کوچولو نگاه میکرد که چطور داره نفس نفس میزنه و پاهاش جلوی هری بازه
-پاهاتو بالاتر بیار
اون منتظر همین بود و سریع این کارو کرد
از کشوی کنار تحت لوب برداشت و به انگشتش زد
واردش شد خم شده بود و لباشو روی لبای بووی گذاشت انگشت دومشم وارد کرد اروم حرکت میداد منقبض شدن عضلاتشو به خوبی احساس میکرد
انگشتشو اورد بیرون و دوباره یکمشو وارد کرد هی تکرارش میکرد
از بیشتر خواست لویی احساس رضایت میکردلویی:ه..هرییی
اروم ناله کرد و چشاشو فشار داد-برگرد روی دو زانوت
لويي فورأ برگشت .انگشتشو دراورد و بهش اسلپ زد
هري روي دو زانو پشت لويي وايستاد و ديكش و اروم به سوراخ لويي ميزد به دیکش لوب مالید و اروم واردش شد
حرکات ارومش باث میشد لویی بیشتر بخواد
لویی:محکم محکم تررر
هری دستاشو دوطرف باسن لویی گذاشت و محکم تر ضربه زد صدای ناله هاشون بیشتر شده بود
به محض برخورد دیک هری با پروستات لویی ،لویی یه آه بلد کشید و سرشو توی بالش فشار داد
هری حرکاتشو منظم کرد دستشو برد بین پاهای لویی و بهش هندجاب میداد میدونست اون خیلی نزدیکه
چندتا ضربه محکم زد و داخل لویی اومد لویی هم روی دست هری اومد
خودشو بیرون کشید و لویی رو بغل کرد کنار هم دراز کشیدناسماتش اگه بد بود ببخشید*_*
أنت تقرأ
Everlasting love 💙💚(l.s)
Fanfictionلویی:واقعا میشه منم طعم خوشبختی رو بچشم؟! هری:اره لاو ما میتونیم باهم خوشبخت باشیم:) لویی:عاشقم میمونی؟! هری:تا ابد:) لویی:عشق ابدی من💙💚