هري اروم هدايتش كرد
از بين گل برگايي ك مثل يه راه درست شده بود
رد بشه و به جايي ك با شمع مثل قلب بود برسه..اومد مقابل لويي ايستاد دستاي كشيدشو به دستاي ظريف لويي رسوند
و بين انگشتاش قفل كرد
جفتشون لبخند ميزدن-عاممم خب ..واقعا نميدونم از كجا بگم فقط ..ميدوني لو
تو زندگيمو عوض كردي..منو عوض كردي
باعث شدي بفهمم ميتونم كسيو دوست داشته باشم
ديگ اون ادم بداخلاق و وحشتناك نباشم
لو..من خيلي دوست دارم
ازت ميخوام اينجا باهم بموني و بهم فرصت بدي
زندگي جفتمون و بهتر كنم و با وجودت بهم عشق و ارامش بدي
.
ميدوني من واقعا از ته قلبم ميخوام عاشق هم بمونيم تا ابد
بهم فرصتشو ميدي لو تا همه چيزو جبران كنم؟!لويي كه تمام مدت اشكاش جمع شده بود
با تموم شدن حرفاي هري
سدشون شكست و پاين اومدنسرشو تكون داد و محكم هري رو بغل كرد
با صداي ارومش ميگفت
-اره هزا ارهه
من ميخوام..هري لبخندش پررنگ تر شد و محكم تر لويي رو به هودش فشار داد
يه وقتايي تو زندگي احساس ميكني به هيچكس احتياج نداري
خودت از پس همه چي برمياي ولي درست همون موقع ك انتظارشو نداري يه نفر وارد زندگيت ميشه ك كل باورايي كه داشتيو از بين ميبره..
و فقد بعد از حظورش اونه كه ميخواي حتي اگ همه چيزتو از دست بدي..لويي از بغلش بيرون اومد حالا چشماش به خاطر اشكايي ك ريخته بود شفاف تر از هميشه بود. برق ميزد
به چشماي هري نگاه كرد و بعد به لباش..
اروم اروم سرشو جلو بردهري كه متوجه نگاه و حركت لويي شد بدون صبر لباشو به لباي لو چسبوند و اون بوسه ديگ فقط يه بوسه عاشقانه نبود كنارش نياز به هم و دلتنگي هم وجود داشت..
لويي ناخوناي كوتاهشو توي لباس هري فروكرد و چنگ زد
بين بوسشون ناله كرد
-هزز..
هري پيشونيشو به پيشوني لويي چسبوند و لباشون فاصله گرفت
نفس نفس ميزدنجفتشون نميتونستن بيشتر از اين تحمل كنن
هري لب پايينشو گاز گرفت وقتي چشماي خمار لو براش التماس ميكردن-فاك
زير لب گفت و دست لويي رو كشيد سمت اتاق خوابش برد
كه البته از امروز ب بعد مال دوتاشون ميشه..لويي رو هل داد رو تخت
پاهاشو كنار پاهاي لويي ك پايين تخت اويزون بود گذاشت
دستاشم دوطرف بدن لويي
سرشو تو گردن لويي فرو برد و محكم ميخوردش
و مطمئن ميشد كه تا چند روز قراره جاش بمونهلويي كه از نفساي داغ هري و لمساش ديوونه شده بود
سر هري رو بلند كرد و خودش شروع به لاوبايت گذاشت روي سيبك گلوي هري كرد
با دستاش همه جاي هري رو لمس ميكرد
لمساشو تا بين پاهاي هري ادامه داد و روي ديك هري كه حالا برجسته شده بود ثابت نگهداشت
فشار نچندان ارومي بهش وارد كرد كه باعث شد
هري ناله كنه
لويي ك راضي بود
با كمك دستاي بزرگ و قوي هري خودشو روي تخت بالا كشيددستاش سمت دکمه شلوارش رفت ولی هری اجازه نداد
-من انجامش میدم لاو
و بعد خود هری شلوار و بامستر لویی رو باهم از پاهای تو پرش بیرون کشید و یه جایی پایین تخت پرتش کرد
و بلافاصله شلوار و بامستر خودشم در اوردلویی دستاش و دور گردن هری حلقه کرد و لباشو به لبای هری چسبوند
آهیی از سر لذت کشید
و محمم تر از قبل لباشو مکید لب پاینشو بین دندوناش گرفت
و با صدا کشیدش
لبای جفتشون پف کرده بود
و حالا بیشتر از بازی لبهاشون میخواستن
لویی جاشو با هری عوض کرد و حالا اون بود که روی هری خیمه زده بود
و تقریبا کنترل دستش بود
از گردن نرم هری شروع به بوسه گذاشتن کرد
و جاهای حساس هری رو محکم تر میخورد و هری نالهای از روی لذت میکرد..
نیپل های هری رو با صدا میخورد و نیشگون میگرفت
همه حرکات لویی باعث سفت تر شدن هری میشد
نفساش سنگین شده بود
و احساس میکرد دمای اتاق زیادی بالا رفتهلویی حالا بین پاهای عشقش بود
سرشو نزدیک تر برد و با زبونش
با سر دیک هری بازی میکرد
و همزمان به هری نگاه میکرد
چشمای خمارش که بیشتر میخواست و دوس داشت
هری با دستاش سر لویی رو بیشتر فشار داد تا حجک بیشتری ازش لمس بشه
لویی خندید و دیک هری رو کامل توی دهنش برد
هری کمرشوبالا گرفت اون بیشتر میخواست
لویی قسمت پایین دیک هری رو با دستش گرفت و سرشو تند بالا پایین میکرد
اشکاش به خاطر برخورد دیک هری با گلوش جمع شده بود
و مطمئن بود فردا یه گلوش درد حسابی میگیره
قبل از اومدن هری سرشو عقب کشید
بالا برگشت و کنار هری دراز کشید
دستای هری لو رو توی اغوشش کشید
دستش پشت لویی سر خورد و بین پاهاش رفت
لویی به خاطر برخورد دست هری با باسنش پرید
اروم فشارش داد لویی اهی کشید
-هری من..
-هیششش
هری اجازه نداد حرفی بزنه وبه مارش ادامه داد
بلند شد و از کنار تخت لوب در اورد
و روی تخت نشست
انگشتشو توی لوب فروبرد و روی دیک خودش زد
لویی خودش پاهاشو روی شونه های هری گذاشت
هری انگشتشو وارد لویی کرد
لویی کمرشو بالا داد و نفسش برید
هری خم شد روی لویی و لباشو بوسید انگشت دومشو اضافه کرد
و اروم تکون داد وقتی لویی عادت کرد انگشتشو در اورد
لویی از خالی شدنش ناله کرد
باعث شد هری نیشخند بزنه
دیکشو وارد کرد یهو تا اخر
دهن لویی از حجم زیاد هری باز شد و نفسشو صدا دار بیرون داد
هری یکم بعد شروع به تکون خوردن کرد
محکم و عمق ضربه میزد وقتی جای حساس لویی رو پیدا کرد
لویی نالید
-اوه..ه.هری همونجا..لطفا
هری تند تر ضربه زد
دستاش دور دیک لویی حلقه شد و تند بالا پایینش کرد
هری بریده گفت
-من..دارم میام..لو
-منم..
و دوتایی با فشار خالی شدن لویی روی شکم خودش و هری توی لوییهری اروم بیرون کشید و کنار لویی دراز کشید
پیشونیشو بوسید و بغلش کرد
-دوست دارم لو
-منم دوست دارم هزبعد از یه دوش دونفری اونا حالا روی مبل جلو تیوی لم داده بودن
و هری لویی رو تو اغوشش داشت و با موهاش بازی میکرد
و جفتشون لیخند میزدن..____
حرفی سخنی؟!
انتقاد پیشنهاد؟
داستان ادامه داشته باشه یا نه؟

أنت تقرأ
Everlasting love 💙💚(l.s)
Fanficلویی:واقعا میشه منم طعم خوشبختی رو بچشم؟! هری:اره لاو ما میتونیم باهم خوشبخت باشیم:) لویی:عاشقم میمونی؟! هری:تا ابد:) لویی:عشق ابدی من💙💚