Part20

578 48 17
                                    

اروم ازش جدا شد
نفس نفس میزدن
این چی بود دیگه
دستشو لای موهاش برد و عقب نگهشون داشت
لباشو جمع کردم و به پسر ریزه مییزه رو‌ب روش نگاه کرد
این پسر قصد داشت دیوونش کنه
اینطوری نمیشه
نمیتونست بازیچه دست یه ذره بچه باشه اون هری استایلز بود ..

لویی:هری من..
-تو با من میای
لویی:چی؟کجا؟!
-نشنیدی؟
چیه نکنه نمیخوای؟؟
لویی:ج..جکسون..
-اونو من درست میکنم میای یا نه؟
لویی:الان نمیشه..
-باشه پس بعدا هم شاید من نتونم ..خود دانی..

روی پاشنه پاش چرخید و سمت در رفت درو باز کرد و با جکسون رو ب رو شد
بهش تنه زد و از اونجا دور شد..

جکسون وارد دستشویی شد و با لویی ک صورتش قرمز شده بود و کمی عرق کرده بود روبه‌رو شد..
جکسون:هی لویی حالت خوبه؟
بیب من نگرانت شدم دیر کردی..
لویی:جک..من خوبم فقط..امم یکم..یکم معدم بهم ریخته..
جکسون:باشه بیا بریم خونه!

لویی سرشو اروم تکون داد و حرف جکسون تایید کرد و همراهش از دستشویی خارج شد
..

چشمش به پسر موفرفریش افتاد
اون حتی با نگاهاشم دیوونش میکنه..
کی اینقدر عاشق این پسر شد
اصلا کی اینقدر زندگیش عوض شد..
از اون بار و ادمای کثیفش ک فقط مست میکردن و فکر دیکشون بودن حالش بهم میخورد ولی حالا یهو زندگیش عوض شده بود..
حتی اونقدر خوب شده ک باید بین خوب و خوبتر. یکی رو انتخاب کنه..

همینطور ک به هری نگاه میکرد لبخند میزد
هری براش چشمک زد و زبونشو روی لبش کشید
باعث شد لویی خندش بگیره ..
باید زودتر بین خودشو جک رو درست میکرد تا بتونه همش پیش اون عشق لنتیش باشه ک با همین کارای کوچیکش دیوونش میکنه..

ولی چطوری ؟؟چطور میتونه وقتی یه روز رد شده ک جک اونو از اون خراب شده کشیده بیرون جکسون و ول کنه و با عشقش بره..
اینطوری هم خودش اذیت میشد ..

جک پول غذا رو روی میز گذاشت وسایلشونو برداشت و لویی رو ب بیرون هدایت کرد..
با هم از رستوران خارج شدن..

سوار تاکسی شدن و سمت خونه حرکت کردن..

لویی گوشیشو در اورد و به هری پیام داد..
لویی:هی منم:)
امم میدونی واقعا نمیدونم چطوری حلش کنم هرچی فکر میکنم
فقط دلم میخواد زودتر پیشت باشم..🙄

گزینه ارسال و زد و لب پاینشو بین ردیف دندوناش گرفت..
منتظر جواب هری بود ...
اوه کاش بتونه هری یه کاری کنه حداقل..
شاید بیاد بدزدتش مثل قصه ها

گوشیش توی دستش لرزید سریع پیامی ک براش اومده بود و باز کرد..
هری:منم میخوام بیبی بوی
فقط بسپارش به من ..

نفسشو ک حبس کرده بود فرستاد بیرون و گوشیشو تو دستش فشار داد
منتظر بود ببینه هری میخواد چیکار کنه ..

اصلا هرچی که باشه فقط مهم این بود ک بیاد و اونو با خودش ببره..

_____

نتم تموم شدههههه خددداااا😭😭😭😭🤦🏼‍♀️
ببخشيييد
هري يه كاري هم واسه من كن😕

Everlasting love 💙💚(l.s)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن