Part11

595 45 41
                                    

(به هفته شد ک اونا توی راهن ن؟😂😂)
بعدشم اینکه من اصلا متن و ویرایش نمیکنم :| همون لحظه مینویسم و اپ میکنم اگه اشتباه تایپی داره ببخشید. و اینکه من کلا بیکارم فقط اینستا و اینا نمیذاره بشینم فکر کنم و بنویسم:| بازم ببخشید

_____
هری جلوی در خونه نگهداشت و چهار نفری پیاده شدن نایل یکی از چمدونا رو برداشت و زین هم یکی دیگه هری در حیاط و باز کرد و وارد خونه شدن..
لیام:واااای هری چفقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود
هری:واقعا؟فقط برای خونه؟!
لیام:دیوونه مگه میشه دلم برای شما ها تنگ نشده باشه شما عشقین

زین به اون دوتا نگاه کرد و الکی گلوشو صاف کرد که لیام متوجهش شد
به سمت زین رفت و دستشو دور کمر زین گذاشت میدونست که کمی حسودیش شده اروم توی گوشش زمزمه کرد
لیام:تو فرق داری زی
صورتشو ب سمت صورت زین چرخوند و نگاهش کرد
زین اروم لبخند زد ک خیالش راحته..

هری و نایل ک‌ به اون دوتا عاشق زل زده بودن با بشکن لیام به خودشون اومدن..
لیام:کجا سیر میکنین گایز
نایل:توی قلب هایی که شما درست کردین
همشون خندشون گرفته بود
هری رو به اون دو نفر گفت
هری:خب شما میتونین توی اتاق مهمون بمونین و

حرفش تموم نشده بود که نایل وسط حرفش پرید
نایل: من کجا بمونم پس

هری ریز خندید و گفت ک اتاق کناری خودشو جمع و جور میکنه که اونجا بمونه
نایل که خیالش راحت شد سری به نشونه‌ی موافقت تکون داد و از روی رضایت خندید

هری:خب بهتره برین استراحت کنین فردا کلی کار داریم هوم؟
نایل که انگار چیزی یادش اومده باشه جدی و هول گفت
نایل:هری کارخونه چیییی؟!
هری دستشو رو شونه نایل زد و
هری:خیالت راحت کار خاصی نبود بخوایم انجام بدیم توام ک منشی منی کاری نداری پس .گفتم ک مرخصی رد کنن

نایل خوشحال هری رو بغل کرد و با دستش کمر هری رو چند بار زد
نایل:ایول داداش بهترینی
هری:خیله خب دیگه بهتره استراحت کنیم..

نایل وهری چمدون و شکلاتی ک برای زین و لیام خریده بود و تا جلوی اتاق مهمون براشون برد رو به زین و لیام کرد و گفت
هری:خب گایز هرچی لازم داشتین توی یخچال هست اگه جیز دیگه هم خواستین به خودم بگین خب
زین:زیر چشمی به لیام نگاه کرد و رو به هری گفت
زین:خب به نظرت توی یخچال لوب یا همچین چیزی پیدا میشه؟

هری اول شوکه شد و پوکر به زین خیره شده بود نایل که کنار هری ایستاده بود بلند خندید و دلشو چسبید
لیام که کاملا از حرف زین و عکس‌العمل اون دوتا احمق سرخ شده بود

هری چندبار پشت هم پلک زد و گفت
هری:اووم خب راستش فکر میکنم توی کمد باشه اهم اره باید باشه
به زور خندشو کنترل کرد تا لیام بیشتر از این سرخ نشه

Everlasting love 💙💚(l.s)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن