Part6

682 55 9
                                    

باچشای گرد شده ب هری نگاه میکرد باورش نمیشد این همون پسر دیشبه
چرا یهو اینقدر تغییر کرد..
شاید از اولشم اینطوری بوده و اون زیادی خیال پردازی کرده بود

با یه لبخند کج ب لویی نگاه کرد و گفت
-هی چرا اینطوری نگاه میکنی انتظار چیز دیگه‌ای داشتی؟!

لویی ک هنوز باورش نمیشد چندبار پلک زد و‌سرشو ب نشونه نه تکون داد
اون فرفری چطور میتونست بهش بگه لویی در حدش نیست و اون اتفاق فقط برای یه شب بوده اون یه ادم پولدار و شاخصه ک نمیتونه با یکی مثل لو باشه
با بغضی ک ب گلوش چنگ انداخته بود ب هری نگاه کرد و از جاش بلند شد توی چشاش زل زد و گفت ک برمیگرده سر کارش

اصلا باورش نمیشد اون کیوت مهربون لنتی اینطور عوض شده باشه رفت پشت بار و از دور ب هری خیره شد
—————-
اون نمیدونست ک چه حسی داره و از این مطمئن نبود پس نمیتونست لو رو الکی امیدوار کنه اون اتفاق فقط یه بار افتاده بود و این چیزی رو ثابت نمیکرد

زیر چشمی ب لویی نگاه میکرد و مشروبشو سر میکشید
اون کوچولو زیادی هات بود
ولی کار درستی کرده بود اون از چیزی مطمئن نبود پس نباید زیاد ب لویی نزدیک میشد

از کلاب اومد بیرون و از نگهبان جلوی در خواست تا ماشینشو بیارن
اون فراری لنتی زیادی تو چشم بود دخترای جلو در براش عشوه میومدن و میخواستن باهاش برن ولی اون ب هیچکدوم از اونا توجهی نکرد وسوار ماشین اخرین مدلش شدو ب سرعت از اونجا دور شد..

اون روز خسته کننده‌ای داشته و فقط نیاز به خواب داره
وقتی رسید خونه کلیدارو روی اپن رها کرد و کتشو در اورد و روی یکی از مبلا انداخت و رفت سمت اتاق خوابش
ب خودش زحمت عوض کردن بقییه لباساشو نداد و خودشو پرت کرد روی تخت و چشاشو بست
خیلی زود خوابش برد اون زیادی خسته شده بود..

______
گوشیشو برداشت وتوی نت اسمشو سرچ کرد
"هری ادوارد استایلز"
همه‌ی صفحه ها دربارش گفته بودن و ازش کلی تعریف کرده بود
که با سن نچنداد زیادش خیلی موفق بوده ووو..
اوه گاد عکساش اون خیلی جذاب بود
حس ناخوداگاهش بهش گوش زد کرد
-ولی اون همین چند دقیقه پیش بهت گفت ک در حدش نیستی
و از این حقیقت تلخ قلبش ب درد اومد و ناراحت شد
گوشی رو خاموش کرد و یه گوشه نشست ب حرفای اون فرفری از خود راضی مغرور فکر کرد
کم کم حس خوبش داشت ب ناراحتی و شاید نفرت تبدیل میشد اون فقد یه پسر خوش شانس بوده ک زندگی باهاش بد تا نکرده بود حق نداشت با لویی اینطور خرف بزنه و کوچیکش کنه
زیر لب فحشی نثار زندگی فاکیش کرد و چشاشو محکم فشار داد

بهتر بود ب کارش برسه تا سایمون فاکر بیاد و باز ب جونش غر بزنه
پشت بار وایستاد و مشغول ریختن نوشیدنی شد..

****
خیلی طول کشید*_* ساوری🙄🤦🏼‍♀️
نظر بدین لدفن~.~

Everlasting love 💙💚(l.s)حيث تعيش القصص. اكتشف الآن