" چند سالته؟ " همونطورى كه با انگشتهام بازى مى كردم، پرسيدم." هيفده سالمه، مثل تو."
" چطور در موردم مى دونى؟ "
دستش روى شونه ام قرار گرفت. لمسم كرد و تونستم حسش كنم.
" مهم نيست، هست؟ " اين تنها جوابش بود.
YOU ARE READING
Sin | Drarry
Fanfiction" تو كى هستى؟ " " هرى پاتر." جايى كه دراكو بايد با گرايشش كنار بياد، و جاى ترسيدن به كسى كه هست افتخار كنه. written by: @NoticeMePotter persian translation.