من؟ زيبا؟ كاملا بى معنى بود، به خصوص شنيدنش از زبون كسى كه كلا يك هفته مى شناختم." من... خب من..."
توى دلم به خاطر لكنتى كه داشتم به خودم لعنت فرستادم، من حتا نمى تونم درست واكنش نشون بدم.آروم خنديد و دستش رو روى پام گذاشت:
" نياز نيست چيزى بگى، فقط بهم اعتماد داشته باش."نفسم رو بيرون فرستادم:
"بهت اعتماد دارم."
YOU ARE READING
Sin | Drarry
Fanfiction" تو كى هستى؟ " " هرى پاتر." جايى كه دراكو بايد با گرايشش كنار بياد، و جاى ترسيدن به كسى كه هست افتخار كنه. written by: @NoticeMePotter persian translation.