twenty

2.3K 437 41
                                    

"لوسيوس. ميگم... نكنه اين پسره هرى واقعى نباشه؟"
مامانم آروم حرف مى زد اما هنوز مى تونستم صداش رو بشنوم.

"چرت و پرت نگو نارسيسا، همينكه پسرمون يه همجنسباز تحت درمانه به اندازه ى كافى مزخرفه..."

دستهام رو روى گوشهام گذاشتم تا بيشتر نشنوم.

"ولى ديوونه نيست."

Sin | DrarryWhere stories live. Discover now