يك ماه بعدپدرم من و مامان رو ترك كرد، چون مامان ديگه نمى خواست بهش گوش كنه. تنها چيزى كه مى خواست اين بود كه من خوشحال باشم.
هرى ديگه توى زندگيم نبود، اما مشكلى با اين موضوع نداشتم و كم كم كنار اومدم.
ياد گرفتم بيشتر از قبل خودم رو بروزم بدم و هر وقت كه لازم بود، مى گفتم گى ام. چون اين يك بخشى از وجود من بود... چيزى كه واقعا بودم.
YOU ARE READING
Sin | Drarry
Fanfiction" تو كى هستى؟ " " هرى پاتر." جايى كه دراكو بايد با گرايشش كنار بياد، و جاى ترسيدن به كسى كه هست افتخار كنه. written by: @NoticeMePotter persian translation.