سال سوم
مهسا بچه درس خون کلاس بود
از همون اول با معدل بیست امد و میخواست نفر اول باشه همیشه
برای سال سوم از همون روزهای اول رفت کلاس شیمی
کلاسی که میرفت رو دوست نداشتم
هرروز میگفتم نرو ادامه نده دوست ندارم میری این کلاس رو
ولی اون میگفت احتیاج داره به این کلاس
مشکل من با کلاسش این بود که کلاس دختر و پسر قاطی بود
و دختر عموی مهسا هم باهاش بود
من هم دختر عموی مهسا رو خیلی خوب می شناختم که چه مارمولکیه هم پسرهای شهر رو می شناختم
دختر عموی مهسا هر کاری میکرد که رابطه ی من و مهسا رو بهم بزنه
یه روز باهاش رفتم کلاسی که میرفت
خوشم نیومد
بهش گفتم مهسا نرو بیخیال شو با همدیگه میریم معلم خصوصی میگیریم هم ارزون تر میشه هم بهتر
اما مهسا گوشش بدهکار نبود
اصلا نمیخواست بفهمه که آقا این کلاس خوب نیست
همه ی بدبختی ما از همین کلاس شروع شد