توی یه رابطه باید احساس امنیت کنی و آرامش داشته باشی
من و مهسا زیاد بحث میکردیم اما هیچوقت دعوا و کتک کاری نداشتیم
هم اینکه من دلم نمی امد هم اینکه من اهل کتک کاری نیستم
البته به وقتش کتک کاری میکنم اما تو رابطه نه
اولین باری که واقعا باهام دعوا کرد سر این بود که من تو امتحان عربی ۱۹ شده بودم و اون ۱۵
قبلا گفتم که مهسا نفر اول کلاس بود و بچه خرخون
فقط تو درس عربی مشکل داشت
دعوامون هم سر این بود که من هی میگفتم ببین ۱۹ شدم
اون هم عصبانی شد داد زد سرم و تهدیدم کرد که اگه ساکت نشم همه چی رو به همه میگه و همه چی بینمون تموم میشه
بچه ها پرسیدن منظورش از این حرفها چی بوده منم گفتم اعصابش چیز مرغیه زیاد به حرف هاش توجه نکنید
بدترین دعوامون هم وقتی اتفاق افتاد که با عباس بود
یه روز دعواشون شده بود و رضا دوست عباس بهم گفت اینها دعواشون شده منم چندتا از خصوصیات مهسا رو گفتم که به عباس بگه که دعواشون نشه اینقدر
فرداش مهسا داشت حرف میزد که اره عباس اینجوری گفت و اینطور شد و اینا
منم بهش گفتم من به رضا گفتم
اون هم اعصابش خورد شد
وقتی از کلاس امدیم بیرون دستشو گرفتم که باهاش حرف بزنم
اون هم هولم داد خوردم به دیوار و دستهاشو گذاشت کنار سرم و شروع کرد داد زدن
اینقدر ترسیده بودم که می خندیدم!😶
وقتی میترسم میخندم!
و مهسا گفتش تو هیچی نیستی واسم و کلی حرف زد و درکل نزدیک بود یه کشیده بخورم ازش ولی ولم کرد و رفت
اون روز ما باهم قهر کردیم
رضا میگفت مهسا ناراحته میخواد باهات حرف بزنه بهش پیام بده
بهش گفتم من اون کسی نیستم که باید عذرخواهی کنه بابت اینکه کتک خورده اگه میخواد حرف بزنه خودش پیام بده
تا چندروز حرف نمیزدیم باهمدیگه
ولی آخرش که چی!
دوباره تونست گولم بزنه