time for finish this

1.5K 145 67
                                    

اول شب بود و طبق چندوقت اخیر بحث میکردیم
این بار بهش اصرار میکردم که تمایلت رو مشخص کن
بایسکشوالی یا لزبین یا استریت!
میگفت من استریتم ولی تو رو دوست دارم و بهت تمایل دارم
ساعت ۱۲ شب دوباره باهم حرف زدیم
این بار میگفتم تکلیفم رو مشخص کن ما با هم چی هستیم
تا ساعت ۳ داشتیم بحث میکردیم که گفت من تو رو مثل خواهرم دوست دارم
اون لحظه نمیدونستم چطور گریه نکنم یا گریه ام رو بند بیارم
از ته ته دلم هق هق میکردم و گریه میکردم
سرمو توی پتو فشار میدادم و جیغ میزدم
داشتم آتیش میگرفتم
تنم می لرزید
نفس نمیکشیدم
مهسا هی زنگ میزد
فهمیده بود چی گفته ولی چه فایده!؟
احساس میکردم ازم سواستفاده شده
هر چقدر آب خوردم نه دردی که توی قلبم حس میکردم کم شد نه گریه هام
با تلفن خونه زنگ زدم زهرا چون میدونستم اگه با موبایل زنگ بزنم مهسا دیوونه ام میکنه از بس میاد پشت خط
زهرا که ازدواج کرده بود اون موقع ولی شوهرش چون شب کار بود کاری بهش نداشت سریع جواب داد
بهش گفتم زهرا نپرس چی شده فقط واسم حرف بزن ارومم کن که داره قلبم از کار میوفته دارم آتیش میگیرم دارم میمیرم
زهرا باهام حرف میزد مهسا هم پیام میداد که غلط کردم بیا حرف بزنیم
منم واسش نوشتم حرفی نمونده این ۵ یا ۶ سال تو
با کسی که مثل خواهرت بوده رابطه داشتی و می گفتی عاشقشی
اون شب به سختی و بعد از کلی حرف زدن با زهرا و مطمئن شدن از اینکه حالم خوبه خوابیدم
صبح نوه ی خالم امده بود خونمون و من اصلا حال درست و حسابیی نداشتم
الکی می خندیدم فقط چون عصبی بودم ناراحت بودم داغون بودم
مهسا کلی زنگ میزد ولی من جواب نمی دادم
نوه ی خالم گفت چی شده چرا جواب نمیدی گفتم حوصله ندارم دعوا کردیم
مامانم خونه نبود راحت بهش گفتم با رلم بهم زدم
اون هم مسخره میکرد که کی بود عکسشو ببینم چرا نگفتی رل داری و.....
مهسا به تلفن خونه زنگ زد منم مجبور شدم جواب بدم
گفت ریحان من نفهمیدم چی گفتم من واقعا از دیشب تا حالا دارم فقط خودمو سرزنش میکنم و نتونستم بخوابم من دوستت دارم من عاشقتم هنوز ولی نمیدونم چرا اون طوری گفتم ریحان ببخشید
من نمیتونستم زیاد چیزی بگم فقط می خندیدم و سعی میکردم سرو ته موضوع رو هم بیارم که تموم کنه حرفهاشو
از بعد از اون دوباره رابطمون سرد شده بود و کمتر حرف میزدیم
واسه انتخاب رشته شماره ی برادرم رو خواست و شروع کرد بهش پیام دادن
برادرم شخصیت اجتماعی قویی داره و خیلی با دختر ها صمیمی میشه و سریع مخ میزنه
اونموقع نمی دونست من بایسکشوالم و نمی دونست مهسا دوست دخترم بوده
خیلی با هم حرف میزدن
چندین بار پیام هاشون رو دیدم اما هیچی نگفتم
اونموقع ما هنوز خونه قبلیمون رو نفروخته بودیم و هنوز وسایل رو نیورده بودیم این خونه و توی این خونه وسایل جدید گذاشته بودیم
مهسا و داداشم قرار میذاشتن اونجا واسه مشاوره ی انتخاب رشته مثلا
منم میرفتم که مامانش شک نکنه و من رو ببینه
چون مامانش خیلی گیر بود
البته مهسا میگفت تو بیا چون دلم واست تنگ شده اما من که خنگ نیستم
همیشه میرفتن تو اتاق و من می نشستم تو پذیرایی
هربار هم مهسا می امد بیرون رژ لبش پاک شده بود
😒😶
آخرین بار واسم یه گردن بند اورد
عکسشو بعدا میذارم
چند روز بعد با برادرم رفتم کافی شاپ و اونجا بهش گفتم که بایسکشوالم و مهسا دوست دخترمه و چیکار کرده باهام
اون روز دقیقا زمانی بود که دوشب قبلش تحت فشار روحی به مهسا گفته بودم بیا دوباره شروع کنیم و من هنوز دوستت دارم
برادرم عصبانی شد و گفت همین امروز بهش پیام بده بگو همه چیز رو داداشم میدونه و تهدید کرد گفت به پدرت زنگ میزنه همه چیز رو میگه اگه دیگه پیام دادی یا زنگ ردی
من اولش گفتم این کار رو نمیکنم اما وقتی برگشتیم خونه برادرم امد تو اتاق و گفت بهش پیام بده
بعد از اون پیام که مشکلی باهاش نداشت تا دوماه پیام نداد
که این دوماه طولانی ترین دوماهی بود که حس کرده بودم
تا اینکه پیام داد که ریحان راستشو بگو داداشت میدونه؟
بهش گفتم 👇

مهسا به تلفن خونه زنگ زد منم مجبور شدم جواب بدمگفت ریحان من نفهمیدم چی گفتم من واقعا از دیشب تا حالا دارم فقط خودمو سرزنش میکنم و نتونستم بخوابم من دوستت دارم من عاشقتم هنوز ولی نمیدونم چرا اون طوری گفتم ریحان ببخشیدمن نمیتونستم زیاد چیزی بگم فقط ...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اره دیگه....
و این آخرین باری بود که حرف زدیم
و همه ی پیام هامون رو خودش قبلا یه بار که رفته بودم کتابخونه باهاش پاک کرده بود و از بخاطر این کارش ممنونم همیشه
چون اگه به من بود شاید تا الان پاک نکرده بودم و همیشه جلو چشمم بود
و......
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی ست
      

                                پایان
26\4\97
سه شنبه ساعت ۶:۱۶

m & r relationship story Where stories live. Discover now