1

5.5K 559 258
                                    

۱ | تو شرمنده خواهی شد
۲۸ سپتامبر

هری آروم و بی صدا لبه سرسره توی حیاط مدرسه اش نشسته بود . پاهای کوچولوش از لبه به سمت بیرون تاپ می خوردن. انگشتاش همدیگرو لمس می کردند و توی ناراحتی خودش غوطه ور بود.

اون تقریبا پنج هفته ای بودش که وارد کلاس سوم شده بود و هنوز هیچ دلیلی پیدا نکرده بود تا از اون لذت ببره با توجه به این حقیقت که هیچ دوستی نداشت.
همه بچه ها خیلی وقتها توی کلاس و حیاط به طرفش نگاه می‌کردن و نمی خواستن بخشی از مکالمه شون با اون پسر مو فرفری باشه.
مثل این بود که یه لمس پنیری ناشناس ( یه چیزی بین بچه هاست که وقتی از یه نفر خوششون نمیاد میگن بیماری پنیری داره هر کسی دستش بهش بخوره مثل اون میشه) داشت که باعث دوری بقیه ازش می شد و نمیدونست که به عنوان یه بچه این خوبه یا بده که انقدر نسبت بهش دشمنی و نفرت وجود داشته باشه.

" این که موش چاق مون استایلزه"

نیک گریمشاو گفت ، یکی از آزاردهنده ترین بچه های که هری تا حالا باهاش رو به رو شده بود . نیک از نصب بیشتر بچه های اینجا بلندتر بود و یه جوری وانمود میکرد که انگار از بقیه بزرگتره و از یه ذره محبوبیتی که داشت استفاده می کرد تا برای بقیه رئیس بازی دراره و انقدر براشون قلدری کنه تا گریه شون در بیاد. هیچ کس به خودش زحمت نمی داد تا نیک رو از بدجنس بودن با بقیه بچه ها متوقف کنه و خب هری هم مجبور بود به بدرفتاری باهاش توی مدرسه عادت کنه

" مامیت موهاتو فر می کنه ،بازنده"

هری لب پایینش رو دستپاچه و عصبی گاز گرفت و به نگاه کردن به دستاش ادامه داد تا از برقراری ارتباط چشمی با نیک دوری کنه. صدای بچه ها رو می‌شنید که که جلوتر میومدن تا اون دوتا رو محاصره کنن. دوستای نیک از بین جمعیت ظاهر شدند و جاشونو پشت اون گرفتن. مشتای خپل شون روی بدنشون بود زمانی که به هری به طور قضاوت کننده ای خیره بودن. اونا مثل رباتهای کوچولوی بودن که هرچیزی که نیک انجام میداد رو دنبال می‌کردند . حتی یکبار هم برای خودشون فکر نکرده بودن به خاطر اینکه اصلا مغزی نداشتن. هری میخواست به این توهین خودش بخنده ولی به جاش لبخند زد و باعث شد نیک زیر لبش غرغر کنه.

"برای چی میخندی چاقال؟"

اون عصبانی پرسید و یکی از دوستاش تصمیم گرفت که خودشو وارد کنه.

"چون که اون عقب مونده اس"

هری وقتی که جمعیت به این توهین خندیدن به سختی اخم کرد و باعث شد با چشمای سبز غمگین بهشون نگاه کنه ،گونه‌های گود افتادش قرمز شه، صورتش مورمور شه ونشون بده که چقدر خجالت زده شده.
مادرش بهش گفته بود که این مدل حرف زدن رو فقط بچه های شیطانی استفاده می کنن و شاید نیک و نوچه هاش هم چیزی شبیه به این بودن.

How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation]Where stories live. Discover now