قسمت آخر:)
*اینجا اولش خوده نویسنده گفته تو پایانای خوبو گلو بلبل همیشه گند میزنه و عذرخواهی کرده:|*
***
"عامم,من هیچ متن سخنرانی یا چیزی شبیه این آماده نکردم با وجود اینکه میدونستم باید اینکارو بکنم,پس اگه بخوام باهاتون صادق باشم,فکر کنم فقط قراره ازش بگذرم.اوکی,خبب,دانشگاه برام مثل یه جهنم بود.اوه,ببخشید نباید اینو میگفتم,درسته?دانشگاه قطعا یکی از بهترین بخش های زندگیم بود.و اگه مجبور باشم دوباره این مسیرو انتخاب کنم,اینکارو میکنم.خب,حتما یه جور دیگه انجامش میدادم.چون دوست پسر قبلیم با دوستم بهم خیانت کرد و بعدش هری اومدو منو از دوست پسر قبلیم دزدیدو و الان_"
"لویی,نفس بکش.وقتی برای فارغ التحصیلی میری روی استیج درباره این صحبت نکن.یادت باشه که اون لحظه,لحظه ی توعه."هری با یه لبخند مهربون گفت و دستاشو رو شونه های لویی گذاشت تا اونو از صحبت کردن متوقف کنه.
اونا توی اتاقه خوابگاهِ تقریبا خاریشون نشسته بودن و برای فارغ التحصیلی آماده میشدن که قرار بود تا ۴ساعت دیگه شروع بشه و اونا حتی قرار نبود که اونجا باشن.(منظورش خوابگاهه)اما لویی نمیخواست که بقیه تا۸یمشو اونجا برای تمرین بگذرونه و میخواست که با هری باشه.هری هم اعتراضی نداشت اگه قرار بود به لویی گوش کنه که داره رو متنش کار میکنه.
لویی یه نفس عمیق گرفتو اونو با لرزش بیرون داد و سعی کرد از دست خودش عصبی نشه."متاسفم.باشه,دانشگاه خیلی...نه,دانشگاه یه نقش خیلی پررنگی تو زندگیم داشت.با خیلی از آدمای فوق العاده ای آشنا شدم که امروز هم با من هستن.و با خیلیای دیگه آشنا شدم که امروز نیستن اما شباهتی که هردو بهم دارن اینه که اونا کمک کردن تا من آدمی باشم که امروز هستم و خودمو پیدا کنم.اون تیکه آخرش خیلی گی بود,نبود?"
"لویی,تو کلا گی هستی."
"هستم?"لویی گفتو ابروهاشو بالا پایین انداخت و باعث شد که هری از رونش نیشگون بگیره."عاو,تو داری از من سواستفاده میکنی."
"درمورد این یکی چی فکر میکنی?"هری با شیطنت گفت و یه بار دیگه انگشتاشو نزدیک لویی کرد قبل اینکه به پشت روی تخت پرت بشه.
هری جیغ کشید وقتی لویی رفت روش و شروع کرد به قلقلک دادنش.اون سعی میکرد تا از زیر دست دوست پسرش و قلقلک هاش فرار کنه.عاشق وقتایی بود که خودشون دوتا بودن و کسی نبود تا باعث سرخ شدن و خجالت کشیدنشون بشه و اینکه همش بهشون بگه که چقد همدیگرو لمس میکنن.__نایل.یه دفعه لویی بیشتر خم شد تا هری رو ببوسه.اما این از جوری که اونا معمولا همو میبوسیدن متفاوت بود.
YOU ARE READING
How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation]
Fanfiction[Completed] هری قاعدتا باید یه سال خیلی ملایم و بی دردسر توی کالج میداشت ، ولی یه نفر اونو ازین قاعده دور کرد کسی که حتی اونو به یاد نمیاورد...