۱۱/بمون
"لویی واقعا از دستم بخاطر اینکه این موضوع رو پیش خودم نگه داشتم ناامید و عصبانیه;اما من فقط نمیخواستم بهش بگم چون خیلی مطمعن نبودم و نمیخواستم احتمالا تنها چیز خوشحال کننده زندگیش رو از دست بده."نایل همونطور که سرش رو پاهای هری بود با ناراحتی گفت.اونا وقت ناهار مثل بقیه دانشجوها روی زمین محوطه نشسته بودن,اونجا با وجود تمام گل های روی درختا و جوری که انگار آفتاب فقط به اونجا میتابید,مکان خیلی ریلکسو آرومی بود."من سعی کردم که بهش بگم,اما اون تمام مدتی که باهم بودیم منو نادیده گرفت."
"من مطمعنم که اون به زودی باهاش کنار میاد,ما دیشب وقتی که همدیگرو بغل کرده بودیم درموردش حرف زدیم,اون گفت ناراحته اما میگذره_"
نایل انگشتشو بالا آوردو روی لبای هری فشار داد,چهرشو جوری جمع کرد که انگار چیزیو متوجه نشده,شاید گیج شده بود"تو و لویی همدیگرو بغل کردین?!عیسی مسیح!!دیگه چیو از دست دادم?چیز بعدی که قراره بهم بگی اینه که شماها همدیگرو بوسیدید.مگه اینکه اونشب شماها چیزی بیشتر از بغل کردن انجام داده باشید-شما سکسم داشتید?خدایا_"
نایل,ما کاری به جز بغل کردن انجام ندادیم.راست میگم"هری بلافاصله گفت.نمیخواست چیزای احماقه بیشتری که از دهن نایل خارج میشد بشنوه تا گونه هاش از اینی که هستن قرمز تر نشن.اون فقط میتونست رویاشو داشته باشه که اینکارارو با لویی انجام بده,میدوست اگه به اون باشه هیچوقت تخمشو نداره که اینکارارو انجام بده.با اون رفتار عجیبی که داشت هیچوقت نمیتونست حرکت اولو بزنه."بعدشم,فکر نمیکنم دیگه اونجوری که دوستم داشت الانم داشته باشه."
"البته که داره,کی میتونه تورو دوست نداشته باشه?من قبلنم بهت گفتم تو یه پکیج کاملی,نمیدونم چرا الان انقدر به خودت شک داری."نایل با ابروهای بالا رفته همونطور که به ابرا نگاه میکرد گفت."صحبت از پکیجو دوست داشتن آدما شد,امشب اولین قرار منو ماریناست و من دارم فکر میکنم کاملا بیخیالش بشم,من هیچوقت قبلا یه قرار واقعی با کسی نداشتم.دارم باکرگیه قرار گذاشتنمو از دست میدم."
"این زیادی استریته برای من,موضوعو عوض کن"
نایل لب پایینشو داد جلو"من به همه صحبتای گِیه تو گوش میدم,حداقل یه لطفی بهم بکن."
"راست میگی,"هری با دلسوزی گفت.موهای نایلو جوری بهم ریخت که انگار یه کیتن کوچولوعه"برام درمورد رابطت با یکی که واژن داره بگو.چرا میخوای بیخیالش بشی,کوچولو."
نایل تظاهر کرد که داره میو میکنه و نگاه عجیب بقیه دانشجوهارو جلب کرد,اما اون به کارش ادامه داد جوری که انگار هیچ حسی نداره که درمورد زندگی عشقیش با اون پسر فرفری حرف میزنه"اگه گند بزنم چی?اونوقت اون فکر میکنه من خیلی احمقم که بخواد باهام رابطه داشته باشه,اونوقت میره یکی دیگرو با یه لحجه کیوت ایرلندی مثل مال من پیدا میکنه.زیادی دارم فکر میکنم?!"
DU LIEST GERADE
How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation]
Fanfiction[Completed] هری قاعدتا باید یه سال خیلی ملایم و بی دردسر توی کالج میداشت ، ولی یه نفر اونو ازین قاعده دور کرد کسی که حتی اونو به یاد نمیاورد...