9

1.8K 387 77
                                    

۹ | شنبه شب

هری در حالی که داشت باسنشو بین پاهای لویی فشار میداد از خواب بیدار شد . این به خاطر این بود که با لیتل اسپون بودن مشکل داشت ولی وقتی چشماشو باز کرد حس کرد لپاش داره قرمز میشه . بوی توت فرنگی هنوزم دماغشو قلقلک میداد . هری از سر لذت آهی کشید ولی یهو حس کرد سرش تیر میکشه . اون دیشب زیاده روی کرده بود و اینو میدونست .

یه دفعه ، دلش پیچ خورد و فهمید باید بره دستشویی چون از دیشب نگهش داشته بود . پس سریع از روی لویی بلند شد و از تخت بیرون رفت . وقتی وارد دستشویی شد ، هوای سرد باعث شد موهای پشت گردنش سیخ شه . وقتی برگشت دید لویی روی تخت نشسته و داره چشماشو میمالونه .

"صبح بخیر "

هری با شیفتگی زمزمه کرد و تلاش کرد ذوقش خیلی تابلو نباشه. گرچه حواس لوییم خیلی جمع نبود ، چون حسابی درگیر نگاه کردن به ظاهر هری بود . سرشو کج کرد و تلاش کرد غافلگیریشو پنهان کنه .

" تو بدون شلوار خوابیدی ؟ "

لویی با کنجکاوی پرسید ، لبخند زد در حالی که هری با وحشت به پایین تنش نگاه کرد و فهمید فقط یه باکسر آبی تنشه .حتی یادش نمیومد که اونا رو در آورده باشه ، حدس زد که مشکلی نداره چون اون معمولا بی لباس میخوابه - ولی اون لوییه احمق .

" تحت تاثیر قرار نگرفتی ؟ "

هری اذیت کرد تا خیلی حس بدی به خاطر اینکه لویی با باکسر دیدتش نداشته باشه. حس کرد سبک شده وقتی لویی خندید و از روی تخت بلند شد .ملافه هایی که روی زمین ریخته بود رو جمع کرد و دستاشو بالای سرش کشید . غافل از اینکه بالا رفتن ژاکتش باعث شده بود هری کلی خر کیف بشه D:

" چرا باید تحت تاثیر یه آدم‌چندش قرار بگیرم ؟ "

لویی با حالت طنز گفت و هری خندید . لویی رو دید که به سمت کلوزتش میره تا لباس امروزشو انتخاب کنه ، تلاش کرد خودشو آروم کنه ولی این کار وقتی با خوشگل ترین آدم روی زمین زندگی میکنی خیلی سخته .

هری در حالی که توی فکراش غرق شده بود هومی کرد ولی در واقع به لویی زل زده بود و میخواست به طرف کلوزت خودش بره . میدونست الان دلش میخواد چه کاریو انجام بده . میتونست بگه لویی فهمیده که هری به چی فکر میکنه چون برای یه لحظه با هم چشم تو چشم شدن و هری دلشو پیدا کرد که بگه :

" شاید بتونیم بریم کافه ."

" خوبه ، خوشم میاد "

لویی با لذت جواب داد.

" مثل یه قرار میشه ."

" باشه ، داری بهم زور میگی ."

" یه چیز دیگه هم باید بهت بگم ، راجع به ز-"

حرف هری با باز شدن در توسط نایل هوران سوپر هیجان زده ، نصفه موند . حس کرد به خاطر این همه انرژی مثبتی که این پسر امروز داره ، سردردش داره برمیگرده . صورتش با یه لبخند تزئین شده بود و یه نگاه پریشون توی چشماش موج میزد ، انگار که قبل از اومدن مواد زده باشه - که البته اصلا سورپرایز کننده نبود .

How to steal: someone's boyfriend [Persian Translation]Where stories live. Discover now