اسم گذشته من الیس بود.
همه بهم می گفتن، الیس.
چون زیاد تو توهم بودم، و رویا گونه فکر می کردم، خلاصه افکارم رنگی بود.همه من رو دوست داشتن، بیشتر وقت هامو صرف بقیه کردم.
گریه های عصبیم اون موقع شروع شد
احمقانه بود، اون موقع هم برای بچه ها می نوشتم از انشا تا متن برایِ رلشون و شعر براشون.
اکثرا شعرام تکراری بود، معلمم می گفت شعرات ضعیفه ولی استعدادش رو داری.
دوستام برای ناراحتی من همیشه می گفتن عالیه.
ولی می دوستم که اینطور نیست.
هیچ وقت!دِ لعنتی کلمات قدرت مند شما، آدم هارو می کشه.
الان ساعت مرور خاطراتمه.
ده روز پیش تولد یکی از دوستای الیس بود.
بهش تبریک گفتم، اونم بهم گفت:
'مرسی الیس'به شخصه کل روز، عصبی به دیوار مشت زدم.
از همتون متنفرم.
شانس آوردم بوکس کار می کنم...
هاهاهاها من بسیار کولم '-'
به قول یکی یه کیتن کول *-*شرمنده، نمی خواستم همش دپ بشید.
بنابراین مسخره بازی هم دارم.