ادامه نامه نوزدهم، خواهر

48 22 4
                                    

الیس ،یاسمن رو یادته؟
خواهرت،
خواهرم،
خواهرمون!
هشت سال از من بزرگتره، به خاطر تفاوت سنی ما تقریبا طرز تفکرمون قرق داره.

این نامه برای اونه، نامه ای که هیچ وقت نمی خونه.
یاسمن همیشه بود از وقتی به دنیا اومدم، اون اوایل نوه محبوب بود و تک فرزند.
من اومدم و نوه آخر من شدم، انقدر مثل اون محبوب نبودم تو خانواده هم نیستم.
یاسی  و من دو تا خط موازی هستیم، که تا ابد بهم نمی رسیم.
دو تا منها در تضاد.
اون اصلا شبیه من نیست،
من هم شبیه اون.
ولی لعنتی، مثل دو قلو ها باهم تلپاتی داریم. همیشه ذهن هم رو می خونیم، همیشه!!!!
انگار اون من ، و من اون هستم.
خواهرم از ادبیات متنفره نوشتنش افتضاحِ، مال من عالی بود.
عاشق مدرسه بود ولی من نیستم.
عاشق درس خوندن  بود ولی من متنفرم.
عاشق لباس خریدنِ، و من همه پولم  صرف خرید کتاب میشه.
از تأتر متنفره من عاشقشم!
خواننده هایی که دوست داریم متفاوته،
طرز تفکر،
طرز بیان،
اون منزوی و غیر اجتماعیه.
بخشی از منم، منزویه ولی من اجتماعی هستم.
با ادبه، من نیستم.
می خنده ولی من بزور می خندم.
خوشگله، من نیستم.
به خودش می رسه و صورتش ولی من نه.
عاشق باله هست ولی من عاشق بسکتبال.
و.....

یاسی مثل قطب شمال، من مثل قطب جنوب.
مثل دوتا قطب آهن ربا هیچ وقت همدیگر  روجذب نمی کنیم.
ولی از کنار هم بودن راضی هستیم،اما هیچ وقت بیان نمی کنیم.

سکوت می کنیم. من اینجا می خوام بهش بگم 'دوست دارم'

من احساساتیم، اون منطقیه.
هوش اجتماعی من بالاس، هوش سیاسی اون.

این عجی!
انگار که براش یه کتاب قابل خوندم،  ولی نیستم !
انگار گاهی اوقات کلمات کتاب من، انقدر گنگه که هیچ لغت نامه ای برای، معنی من پیدا نمی کنه!

داستان من و اون عجیبه و پر از تضاد.
ولی اون خواهر منه، هم خونه من.
خانواده من.
با این حال هیچ وقت ترکم نکرد!
امید وارمم نکنه.

برای صدمین بار roomبخونید :|.

For AliceWhere stories live. Discover now