نامه پانزدهم، رز

42 23 0
                                    

پنج سال گذشت....
امشب، توان نوشتن اون گل رز نیست....
رزای عزیزم....
گل رز زندگی من،
تو به من اون قول رو هدیه دادی.

"تا ابد؟"

"ابد"

و ابدیت به پایان رفته، یک دنیا درد و عذاب و مرگِ.

ابدیت وجود نداره ولی تو برای من، بخشی از من...
و من برای تو بخشی از تو بودم...
هیچ وقت، این نامه به دستت نمی رسه..
ولی من... من احمق، حسش کردم و فهمیدم از دست دادنت برام، مثل سوزوندن من روی آب داغ خالصه...
لعنت به ما...
لعنت به تو...
توی عزیزِ دل من،
که اگر نتونم ازت مراقبت کنم....
گناهکارم چون تو همیشه بودی...
و من شجاع تر بودم تو شکننده تر... من قوی تر تو ظریف تر.
رز کوچولو من ،برام مهم نیست تو خواهر من نیستی، ولی همیشه بودی.
بخشی از خانواده من.
دوستیمون مبارک.

For AliceWhere stories live. Discover now