با اینکه حرفی نمیزنی اما؛ فکر کنم جواب سوال دیروزم رو گرفتم.نه؛
تو ویالون دوست نداری...
اینکه امروز با گیتارت توی ایوون نشستی این رو به من میگه...
هنوز نگاهم نمیکنی اما من میدونم لبخند میزنی به خاطر اینکه نوار کاست رو از توی ضبط درمیارم و اجازه میدم صدای خنده ی ضعیف تو موسیقی امروزم بشه و این آهنگ؛
توی تک تک مولکول های هواست...
دستمال ابریشمی ای که توی کشوی دوم جاخوش کرده بود رو سمتت میگیرم و با اینکه میدونم از نزدیکیم راضی نیستی؛ درست روبه روت میشینم...نگاهت به باند روی دستم که میفته؛ تکون محکمی میخوری.
فورا دستمال رو از من میگیری و مشغول تمیز کردن گیتارت میشی.
سرت رو پایین نگه داشتی اما من میبینمت که قطره ای اشک رو روی خاکگرفتگی گیتارت نقاشی میکنی...ظرف مربای آلبالو رو سمتت هول میدم و میدونم قرار نیست هیچ کدوم از سوالهام رو جواب بدی.
سکوت قشنگ نیست اما تنها صداییکه میتونم بهش گوش بدم اگه تو اون رو بنوازی...به تو خیره میشم و فراموش میکنم از وقتی اومدی چیزهای کمتری از ذهنم پاک میشه...
به گیتارت خیره میشی و تصویر تیزی از خاطرات، نگاه شیشه ایت رو میشکنه.
گردوغبار خاطراتت اما؛
یکبار دیگه از ذهنت شسته میشه....دستت روی گیتار میرقصه و چیزی توی وجود من زنگ میزنه.
تو مینوازی و من،
با اینکه هرگز از این خونه بیرون نرفتم؛ به یاد میارم کسی توی خیابون شمالی پاریس، این آهنگ رو سالها پیش مینواخته...تو مینوازی و کسی توی پاریس برای من لاته میاره
تو مینوازی و توی پاریس بارون میباره
تو مینوازی و کسی توی پاریس سیگار روشن میکنه
تو مینوازی و من به تو که زیر بارون ایستادی؛ نگاه میکنم
تو مینوازی و من لیوان لاته م رو به پسری میدم که گوشهی خیابون ساز میزنه...
تو مینوازی و من به قطره های آب که از بین رگههای طلایی موهای پسر میچکن؛ نگاه میکنم
تو مینوازی و من در پاریس؛ لبخند میزنم
تو هنوز هم مینوازی و من بازهم به یاد میارم کسی این آهنگ رو برای من نوشته...لیوان کاغذی لاته رو کنار ظرف مربا میزاری.
نفس کم میارم؛
به تو نگاه میکنم و رود اشک تو، طغیان میکنه...رگه های طلایی موهات؛ امروز بیشتر از همیشه وحشیانه تاب خوردن...
VOUS LISEZ
Dear Roses [90's] | Completed
Fanfiction[ H A R R Y S T Y L E S ] تو به من هیچی ندادی جز چند تا خراش؛ درد ابدی؛ و یه قلم بهتر... Written by : Aida.M Harry Styles Fanfiction AU Copyright @aidoststories 2018