من توی اتاق میخوابم
و بعد از ظهر پاریس، توی ماشینت از خواب میپرم...به قیافهی نگرانم میخندی و رزهای تازهای که از گل فروشی مادام برنارد خریدی رو روی پاهام میزاری
سرخ میشم و شرمم رو بین گلها پنهان میکنم"متاسفم نمیدونم چطور خوابم برد"
"تو پرستیدنی بودی"
از برخورد صدای بَمت، پوست من روی استخونهام میلرزه...
دستت رو روی زانوم میکشی و دامن صورتی رو کمی بالا میزنی.
لمسم میکنی و تمام عصب های بدنم روی تو متمرکز میشن.
تمام شب کنارت میرقصم و جنون میشم..." تو زیبایی "
درست رو به روی کلابی که آخرین مهمون هاش رو بدرقه میکرد؛ و حباب های صورتی رنگ رو توی هوا می فرستاد؛ به من گفتی.
ماهرانه من رو به ماشینت تکیه دادی و خم شدیلب هام؛ دست هات؛ گردنم؛ استخون ترقوه؛ ماه روی ما میتابید و ما سرریز میشدیم...
عشق از من به تو سرازیر شد و شور از تو به من؛
تو گرم بودی و مرتعش؛
من داغ بودم از تپش...
گرم بودیم و سرد و زمستون و دریا
پیر بودیم و مرگ و تابستون و فریادازم فاصله میگیری و هردو پلک میزنیم.
دوباره اینجاییم؛ توی اتاق
انگشتهات رو روی شونه هام میزاری و تا مچ دستم سُر میخوری. تاب میخوری و میخندی و زمین میخوری و اشک میریزی.
دست راستم رو برمیگردونی و با نگاهت من رو مست میکنی"بازش کن"
من از لمسِ دستِ تو ناله میکنم و تو باند دستم رو باز میکنی...اینجا یه زخم بزرگ هست؛ مثل چیزی که تلاش کرده بود نوشتهای رو از روی پوستم بتراشه و پاک کنه.
نوشته اما؛ هنوز هم اونجاست...
یک اسم؛
اسم تو...کمرم رو میگیری و گردنم رو میبوسی؛ سرم رو بالا میگیرم و تمام سلولهام با نیاز، اسمت رو زمزمه میکنن.
"هری"
بوسهی خیست این بار گوشهام رو لمس میکنه.
"من اینجام عزیز دلم"
دستت رو روی پای لختم میکشی و من غرق در تو میشم...
در موجهایی از "تو" که در ساحل وجودم سرک میکشن...چشمهام رو میبندم؛
بوی شراب بیداد میکرد...
VOCÊ ESTÁ LENDO
Dear Roses [90's] | Completed
Fanfic[ H A R R Y S T Y L E S ] تو به من هیچی ندادی جز چند تا خراش؛ درد ابدی؛ و یه قلم بهتر... Written by : Aida.M Harry Styles Fanfiction AU Copyright @aidoststories 2018