11:58

328 91 11
                                    

سالها بعد؛
من سرمیز کنار اون مرد نشستم و به مهمون‌ها لبخند می‌زنم.
به آدمهایی که
شادی می‌کنن
برای جنینی که
در من نفس می‌کشید.

می‌خندم به
مردی که
دستش رو روی شکمم می‌کشید و لیوانش رو از شراب سفید پر می‌کرد.

می‌خندم به مردی که به دستم جواهر می‌بست.

می‌خندم به تویی که یکهو پشت شیشه‌ی رستوران، پیدات شد.
به تویی که من به بهانه‌ی گرمای سالن، به حضورش پناه بردم.
تویی که به محض دیدنم؛
رزها رو جلوم گرفتی...

گلها رو روی زمین پرت می‌کنم و نگاهت رو می‌شکنم.
هلت می‌دم و توی سینه ات شلیک می‌کنم.
تو اما،
هنوز روبه روم ایستادی؛ قلبت از سینه دراومد و وسط گلها افتاد.
خون جاری شد از زخم بازت؛ از چشمهات...

سمت ماشین هولت می‌دم و هردو بی اینکه بفهمیم؛ سمت ناکجاآباد پرواز می‌کنیم...

تو از درد می‌گی و من هنوز هم می‌خندم.
تو از یاد می‌گی و من فریاد می‌زنم...

" چرا برگشتی هری؟ "

" تو هنوز هم زیبایی "

" چرا برگشتی؟ چی از جونم می‌خوای؟ لعنت بهت چی از من می‌خوای؟؟ من هیچی ندارم که بهت بدم تو پنج سال پیش من رو ترک کردی! ما همه چیزو تموم کردیم "

"هیچی برای من تموم نشده... می‌دونم که برای تو هم نشده"

لبهات رو خیس می‌کنی و من رو زیر آوار صدات، دفن می‌کنی
"هیچی تموم شده عزیز من... نه تا وقتی که هنوز این رو گردنت می‌کنی..."

دستت رو روی صلیبی که به گردنمه، می‌کشی. انگشت‌های کشیده ات روی پوستم حرکت می‌کنن و تو مثل گیتارت من رو می‌نوازی...
دسته‌ای از موهای قهوه‌ایم رو از روی گردنم عقب می‌زنی و لبت رو گاز می‌گیری

" موهات رو رنگ کردی "

و من؛
مثل شمع زیر لمست آب می‌شم.
مقاومت نمی‌کنم و حسی کهنه در من جرقه می‌زنه.
توی نگاهت فرو می‌رم و لحظه‌ی بعد که به خودم  می‌یام؛
نور کامیون دنیا رو سیاه می‌کنه...

بعد از اون تاریکی؛
مه همه جا رو پر کرده.

بعد از اون تاریکی؛
خورشید هرگز طلوع نکرده.

بعد از اون تاریکی؛
در اقیانوسی که من رو دربر گرفته بود؛ هیچ چیز شنیده نمی‌شه.
جز این حقیقت که توی گوشم زنگ می‌زنه.

پسری که توی ماشین همراهم بود؛ مُرده....


Dear Roses [90's] | CompletedDonde viven las historias. Descúbrelo ahora