- ۱۴ : فرشته

445 81 73
                                    


هری روی شکمش دراز کشیده بود و ورق ها دور و برش پخش بودن . نایل درست کنارش نشسته بود و درحالیکه با ته مداد به لپش ضربه میزد ، متفکرانه به برگه ای که توی دستش بود نگاه میکرد .

《 خوبه ولی یچیزی کم داره . ازین تیکه خوشم نمیاد 》

نایل به ورس نوشته شده روی آهنگ نگاه کرد و گفت . مداد رو محکم تر توی لپش فشار داد.

《 خودت چی به ذهنت میرسه ؟ 》

هری پرسید و برگه رو از دست نایل کشید تا نگاه دوباره ای بهش بندازه .

زین توی آشپزخونه بود ‌. صدای پسرا رو میشنید که روی آهنگی که روش کارمیکردن ، بحث میکردن ولی  نگاهش روی ساعت بود که به زودی ظهر رو رد میگرد .
قرار بود امروز همه ی پسرا خونه ی نایل جمع شن اما لیام و لویی هنوز نیومده بودن .
زین فکر میکرد خیلی عجیبه که برای اومدن لیام اضطراب داره چون کِی شده که لیام باهاش برخورد بدی بکنه یا اذیتش کنه ؟
ولی اگه بهش بی اعتنایی میکرد چی؟
زین حتی نمیتونه حدس بزنه اگه بهش بی اعتنایی بکنه دقیقا چجوری میشه چون لیام هیچوقت با هیچ کس اینکارو نکرده .

《 بنظر من باید شروعش رو تغییر بدی . یچیزی بهش اضافه کن اینجوری انگار یهو پریدی وسط آهنگ 》

《 بذار دوباره بهش نگاهی بندازم 》

《 اوکی . من میرم به آشپزخونه سر بزنم 》

چند ثانیه بعد نایل توی آشپزخونه بود و در تک تک قابلمه ها رو باز میکرد و از طعمشون مطمئن میشد .
زندگی تغذیه ای نایل تقریبا به این شکل میگذشت که یا فست فود میخورد و یا مستخدمش که زن مسن سالی بود براش غذا درست میکرد .
بجز مواقعی که نایل تصمیم میگرفت غذای محلی ایرلندی درست کنه و امشبم یکی از اون موقع ها بود .

《 خب بگو من میشنوم 》

نایل بدون اینکه به زین نگاه کنه گفت. انگشتش رو که به سس غذا آغشته شده بود مکید .
زین با تعجب ابرو هاش رو بالا انداخت و با حالت سوالی نگاهش کرد .

《 یچیزی هست که حواستو پرت کرده. من اومدم پیشت که بهم بگی و خودتو خلاص کنی 》

《 چیزی نیست! فقط اومده بودم غذا رو چک کنم. 》

《 این همه مدت؟ غذا چک کردنت بیست دقیقه طول کشید ؟ پس تا الان باید به کفِ دیگ رسیده باشی 》

《 برو پی کارت دیگه 》

زین با خنده گفت و نایل رو هول داد به طرف سالن .
همون لحظه صدای زنگ باعث شد خنده رو لب های زین خشک بشه .
نمیتونست دلیل تند تر تپیدن قلبش رو بفهمه .

وقتی نایل درب رو باز کرد زین هنوز توی آشپزخونه بود و پوست لبش رو میجوید .

《اوی اوی ، بوی غذای ایرلندی مورد علاقه‌م میاد 》

terrorist | Z.M -  RPFWhere stories live. Discover now