terrorist | Z.M - RPF

- ۸ : حقیقت

' زین مالیک ، خواننده ی جوان عضو بوی بند وان دایرکشن : تو در حدی نیستی که بتونی از من عذر خواهی کنی . '

این تیتری بود که لویی وقتی از خواب بیدار شده بود و با بالش هایی که دورش پخش شده بودن توی توییتر چرخ میزد ، دید .

لویی به اینستاگرام سر زد . و گوگل و یوتیوب . و همه جا این تیتر اخبار سلبریتی ها بود :

'_برخورد خشن زین مالیک ، عضو بند وان دایرکشن ، با فن بوی '

لویی از تخت پایین پرید و بدون اینکه به صبحانه یا حمام اهمیتی بده ، فقط لباس هایی که منیجمنت انتخاب کرده بود_نه اینکه واقعا منیجمنت انتخاب کرده باشه ، فقط چون طبق سلیقه ی اونها هیچ بند شلوار و تیشرت راه رایی وجود نداشت_ رو پوشید و داخل اتومبیلش پرید .

وقتی بالاخره به مجتمع مورد نظرش رسید سوییچ رو برای یکی از بادیگارد هاش پرت کرد و خودش دوید تا سوار آسانسوری که در حال بسته شدن بود بشه ‌.

« ببخشید ببخشید ، لطفا نگهشدارین »

لویی داد زد و تقریبا روی سرامیک های لیز ، سر خورد و خودشو داخل آسانسور پرت کرد .

پیرزنی که گوشه ایستاده بود عینک ذره بینیش رو صاف کرد و نگاه سرزنش بارش رو به یه طرف دیگه دوخت . لویی پشت گردنش رو مالوند و زیر لب آه کشید . باعث شد پیرزن زیر چشمی با قیافه ی ' شلوغ کاری میکنی و طلبکارم هستی' نگاهش کنه و لویی فقط بیشتر تو خودش جمع بشه .

همه فکر میکنن لویی تاملینسون گستاخه و اهمیت نمیده ؟

اوه نه اون خیلی هم اهمیت میده . این فقط چیزیه که از پشت لنز های روشن به نظر میاد ‌.

وقتی آسانسور تو طبقه ی مورد نظر از حرکت ایستاد لویی با آرامش ازش خارج شد و به محض بسته شدن دوباره ی درب ، به طرف واحد دوید .

انگشتش زنگ درب رو فشار دادن و بدون صبر این پا و اون پا کرد .

« زین ؟ خونه ای ؟ »

لویی وقتی به در ضربه میزد گفت ‌.

به ساعتش نگاه کرد و چشم هاشو چرخوند « معلومه که خونه ای ، فقط مثل یه خرس خوابیدی »

تلفن همراهش رو دراورد و روی ' بدبوی برادفورد ' مکث کرد و گزینه ی اتصال رو لمس کرد .
چون این روش همیشه جواب میده . صدای زنگ تلفن همیشه زین رو بدخواب میکنه .

ولی مثل اینکه اینبار نه !

لویی باز هم به در ضربه زد و یه دفعه یادش اومد که کلید یدک باید طبق معمول زیر گلدون باشه .

ولی مثل اینکه اینبار نه !

لویی هوف کشید و شقیقه اش رو مالوند . سعی کرد با نایل تماس بگیره .