صندلی بلند تر از اونی بود که پاهای لویی به زمین برسه. نایل هم وضعیت مشابه داشت اما هری با آرنجش به زانوهاش تکیه داده بود و درحالیکه انگشت هاشو توی هم قفل کرده بود به پشت صحنه نگاه میکرد.پسر جوونی با تیشرت و جین رو به روی زین بود و میکروفون رو روی یقه ی لباسش نصب میکرد. طرف دیگه ی سالن، یه کارمند خانم همین کارو برای لیام انجام میداد و یه مرد دیگه هم کنارش بود و سوالات مصاحبه رو چک میکرد.
مدیر صحنه به بقیه توضیح میداد هرکدوم باید کجا قرار بگیرن و فیلم بردار ها محدوده ی تصویر خودشون رو مشخص میکردن.
وقتی لیام وارد صحنه شد و روی صندلی ای که براش درنظر گرفته بودن نشست، دختری با عجله سمت هری رفت و تکه ای از موهاشو که با لجبازی از حالت افتاده بود، در بهترین حالتش شونه کرد و با اسپری فیکس کرد.
وقتی همه چیز بالاخره کامل شد، کارگردان تلوزیونی به ساعت اشاره کرد و همه آماده ی شروع شدن.
اونا به ترتیبِ لویی، زین، لیام، نایل و هری نشسته بودن و مجری نزدیک ترین صندلی به هری رو در اختیار داشت و روبهروش یه سری برگه طوری که در نمای دوربین معلوم نباشه، گذاشته شده بود.
مثل همیشه تعدادشون برای اینکه روی یک مبل جا بشن زیاد بود، پس با فشردگی طوری که تقریبا روی پای هم سوار بودن، به هم چسبیده بودن که تصویر بامزه ای رو برای بیننده ها به وجود میاورد.
چشم ها به دست کارگردان بود که با دست عدد یک، دو و سه رو به تربیت نمایش داد.
《سلام به همه ی کسایی که مارو میبینن! به یه تاک شوی دیگه با ما خوش اومدید! خبر خوب! امروز چند تا مهمون ویژه داریم که مطمئنم خیلی هاتون خیلی وقته که منتظرشون هستین!》 مجری دست چپش رو به طرف جایی که پسرا بودن گرفت و اینبار نوبت تصویر اونا بود که روی ای سی دی نقش ببنده. 《این شما و این گروه وان دایرکشن》
صدای تشویق از پشت صحنه بلند شد و پسرا به طرف دوربین دست تکون دادن و لبخند های درخشان زدن. زین یکم جا به شد که باعث شد آرنجش به لویی بخوره و لویی با بدجنسیِ تصنعی با آرنج به پهلوی زین زد که باعث شد زین آخ نسبتا بلندی بگه.
لیام به طرف زین برگشت و برای لحظه ای نگاه هاشون در هم تلاقی کرد. زین ناخودآگاه لبخند زد و کنار چشماش چین کمرنگی افتاد. لیام درجوابش لبخند زد اما خیلی سریع لبش رو جمع کرد و به طرف مجری که مشغول معرفی کردن پسرا بود برگشت.
《هری، نایل، لیام، زین و لویی؛ خوشحالم که اینجا میبینمتون. حالتون چطوره؟》
لیام گفت《همگی خوبیم و ما هم عمیقا خوشحالیم که پیش تو هستیم.》
مجری با اشتیاق سر تکون داد و ادامه داد:《مفتخرم اعلام کنم که آلبوم جدیدتون کمتر از یک هفته ی دیگه پخش میشه. این چهارمین آلبوم شماست لطفا برامون از تجربه ی آماده کردنش تعریف کنین》

YOU ARE READING
terrorist | Z.M - RPF
Fanfictionبا احترام به "لیام جیمز پین" که همیشه یاد خودش و لبخندش تو قلبمون زنده میمونه. ' تروریست ' شاید این موضوع ، مسئله ی خاصی نباشه اگه شما تنها عضو مسلمان یک بوی بند شناخته شده و جوون نباشید . اما این موضوع مسئله ی مهمی میشه اگه شما تنها عضو یک بوی بن...