2-is he liam ?

1.4K 154 47
                                    

د.ا.ن پسرا ( سوم شخص ) :

به ساعت طلایی رنگش که خیلیا میگفتن اون فقط برای دخترا ساخته شده ولی این دقیقا چیزی بود که لیام فکرشو نمیکرد ، نگاه کرد .

پنج دقیقه از ساعت کلاسشون گذشته بود و همه داشتن خیلی عادی یا با هم حرف میزدن یا تو رویای خودشون غرق بودن.

مثل لویی که معلوم بود در حد مرگ نگران هری ای بود ، که هنوز خبری ازش نشده بود . پس برای اینکه حداقل جلسه اول کلاسشون دیر تر از این نرسن ، زین گفت :

ز : دوست ندارین بریم سر کلاس ؟

لی : مگه ساعت چنده ؟

ز : ده و پنج دقیقه !

شان : تا جایی که یادمه کلاسمون ساعت ده بود غیر اینه ؟

لو : نه غیر این نیست بچ و هری هنوز نیومده ... میتونین اینو درک کنین و یکم با من احساس همدردی کنین ؟

لویی این حرفشو با عصبانیت و صدای بلند و صد البته نگرانی ای که تو چشمای دریاییش موج میزد گفت و زین در جواب بهش گفت :

ز : هی پسر خودتو نگران نکن هممون هری استایلز رو میشناسیم و من حاضرم شرط ببندم که خواب مونده !

لو : اگه اینطور نباشه چی ؟

ز : تو دیوونه ای لویی من مطمئنم که اون فقط خواب مونده ! چرا بهش یه زنگ نمیزنی ؟

لو : اگه خواب باشه و گوشیش زنگ بخوره خوابش میپره زی .

ز : برو بابا حالمو بهم زدین . شما دو تا دیگ گند عاشقی رو در اوردین .

لیام در ادامه حرف زین گفت :

لی : لویی ما همین الان میریم سر کلاس و تو هم اون کون مبارکتو تکون میدی و میای سر کلاسِ فاکیمون میشینی تا بهت بیشتر از این بد و بیراه نگفتم فهمیدی ؟

زین دقیقا چی شنیده بود ؟! این همون لیام پین بود ؟! نه واقعا همون بود ؟!!

با چشمای درشت نگاهشو به لیام دوخت و بعدش برای اینکه عکس العمل بقیه رو ببینه ، بهشون نگاه کرد .

اینکه همشون عادی بودن شدیدا باعث تعجب زین شد ... حتی نایل و شان داشتن باهم حرف میزدن و اصلا هم براشون مهم نبود !

پس این لیام پین واقعیه .

ظاهرا همه با این لیام اشنایی داشتن جز زین !

به لویی نگاه کرد و اون پسر شونه بالا انداخت ... چیزی نگفت ولی وقتی شروع به راه رفتن کرد ، زین به خوبی فهمید که حرف لیام کار خودشو کرده !

پس اون هم سعی کرد عادی باشه و به سمت کلاس حرکت کرد !

به کلاس رسیدن و لویی اول یه نگاه به پشت سرش یعنی زین ، لیام ، شان و نایل کرد و سرشو تکون داد و به در کلاس ضربه زد .

OUR HELL *~z.m~*Where stories live. Discover now