6-i wont mind

611 92 67
                                    

د.ا.ن شخص سوم :

هر چقدر که از پله ها بالا تر میرفتن لیام دید بهتری نسبت به طبقه بالا داشت و هر لحظه بیشتر دوس داشت تا کامل این خونه رو ببینه .

زین برگشت و به لیام که غرق زیبایی خونه شده بود نگاه کرد . نیشخندی زد و سلیقه خوب خودش رو تحسین کرد .

مطمئنا زیبایی این خونه کار زین بود .

اگر به لویی و هری بود خونه مثل مهدکودک ها دکوراسیون سبز و ابی داشت و این اصلا از نظر زین زیبا نبود . ولی بازم هیچ موقع بخاطر علاقش به اون دو نفر نگفت که چقدررر از این دو تا رنگ بدش میاد ... البته اگه زیبایی چشمای اون دو نفر رو فاکتور میگرفت

به طبقه بالا رسیدن و زین شروع کرد به توضیح دادن .

به دری که دقیقا بعد از اینکه ب طبقه بالا رسیدن روبروشون بود و رنگ مشکی ای داشت و روش دو تا شاخ با رنگ قرمز کشیده شده بود اشاره کرد و گفت :

ز : این پله میخوره و میره بالا پشت بوم .

لیام سری تکون داد و زین به سمت راهروی باریکی که همیشه خدا از اون وحشت داشت رفت .

اون طبقه مثل هتل میمونست .

دو تا در روبروی هم و یه اتاق هم ته راهرو بود .

زین به اتاقی که سمت چپش بود و رو درش علامت ورود ممنوع بود اشاره کرد و قبل از اینکه چیزی بگه لیام گفت :

لی : بزار حدس بزنم ... این اتاق توعه ...

زین تک خنده ای کرد و گفت :

ز : از کجا فهمیدی ؟

لی : واقعا خودمم نمیدونم .

هر دو خندیدن و زین به اتاقی که ته راهرو بود و روش نوشته شده بود larry اشاره کرد و گفت :
ز :  اونم اتاق هز و لوعه .

لیام خنده ارومی کرد و گفت :

لی : زی احساس میکنم تو صاحب خونه ای و منم اومدم تا خونتو ببینم و بخرمش . کامان پسر .

زین خندید و در اتاقشو باز کرد و رفت توش . لیام هم اومد بره تو ولی دلش نمیخواست همینجوری بی اجازه بره .

زین برگشت و پشت سرشو نگاه کرد . وقتی دید لیام دم در وایساده و قصد داخل اومدن نداره گفت :

ز : بیا تو دیگه منتظر چایی ای ؟

لیام خیالش راحت شد و وارد اتاق زین شد .

اولین چیزی که چشمشو گرفت کاکتوس های بزرگ و کوچیک و گلدونای رنگارنگشون بودن که دم پنجره بزرگ اون اتاق از اول تا اخر با نظم و زیبایی چیده شده بودن . 

روی هر کدومشون یه برچسبی بود و لیام از دور نمیتونست تشخیص بده رو اونا چی نوشته شده. 

OUR HELL *~z.m~*Where stories live. Discover now