41-louis...

495 72 58
                                    

بیست و سه ساعت از اتفاق عجیب و غریبی که افتاد میگذشت .

حالا دیگه چیزی برای پنهان کردن نبود .

جفتشون کاملا از گذشته هم با خبر بودن .

چارلی چند تا زخم کوچیک کادو گرفته بود و به گفته خودش اصلا تو این مدت بهش سخت نگذشته بود ...

لیام از همیشه عصبی تر بود ...  دست خودش نبود !

بیست و سه ساعت قبل نزدیک بود هم دوستش رو از دست بده ، هم عشقش رو .

زین ، عذاب وجدان داشت .

هم برای اینکه فهمیده بود بیل از یجایی به بعد لیام رو ، بخاطر خودش اذیت کرده بود .

هم بخاطر اینکه شکسته شدن بیل رو با چشمای خودش دید ...

وقتی که سر بیل داد زد و بهش گفت که عاشق لیامه . وقتی که اون رو روی زمین هل داد و گفت که زندگی الانشو بدون اون دوست داره . وقتی که روش نشست و مشتاش رو مهمون صورت بیل کرد و همزمان داد زد که ازش متنفره و اگر بار دیگه اینطوری لیامو اذیت کنه با دستای خودش میکشتش !

بیل هیچی نگفت ... سکوت کرد ... فقط سکوت !

نه مثل شیشه ای که وقتی میندازیش زمین با صدای بلندی میشکنه و خورد میشه !

مثل میله اهنی ای که زیر پات از وسط خمش میکنی و اون هم بیصدا و ذره ذره خم میشه .

بیل هم مثل همین میله اهنی بود ...  با هر جمله زین خم تر میشد و هیچ صدایی ازش در نمیومد .

لیام زین رو گرفت و از پشت توی اغوشش کشید ... برای اینکه دست از خم کردن اون اهن برداره ... ولی زین وا نمیداد و سعی میکرد لیام رو پس بزنه و تموم درد هایی که بیل بهش هدیه داده بود رو با حرفاش تو قلبش دفن کنه .

شرایط سخت بود ... مثلث عشقی همیشه سخته !

بیل نمیتونست از رو زمین بلند شه ... نه برای کتکایی که از زین خورده ... بلکه برای حرفایی که از اون پسر شنیده !

بیل فکر میکرد که قدرت داشتن باعث میشه عشق خریده شه ؛  ولی درستش اینه که عشق باعث میشه که یموقعایی قدرت هم دست یافتنی شه .

برای عشق بود ، که زین اونطور بیل رو خم کرد .

فقط عشق !

و بیل اون عشق رو دید ... دید که زین بعد از چند ثانیه چطور تو بغل لیام اروم گرفت .

دید که لیام چطور نگران شد وقتی که اشفتگی زین رو دید .

قدرت ؟ عشق خودش یه قدرته !!

سخت بود ولی تا اخر عمرش که نمیتونست دنبال زین باشه !

اون هم وقتی که زین اینطوری ازش بیزاره ...

نتیحه اون حرفا شد تموم شدن سختیای لیام و برگشتن چارلی .

لیام تازه از حموم بیرون اومده بود و جلوی اینه در حال خشک کردن موهاش بود .

OUR HELL *~z.m~*Donde viven las historias. Descúbrelo ahora