26-a lovely crazy person :)

489 74 39
                                    

هوزیر : که این برگه تقلب نیس ؟

زین سر تکون داد و عادی گفت :

ز : معلومه که نه

تقلب بود ...

برگه ای بود که شان به زین داده بود ...

هوزیر سری تکون داد و همراه برگه به سمت میزش رفت

روی صندلی نشست ...

زین از استرس دست هاش میلرزید ...

نمیتونست به امتحان دادن ادامه بده !

سرش رو گذاشت روی میز ...

بلند شد و برگش رو به هوزیر تحویل داد .

دوباره به جاش برگشت و به بقل دستیش یعنی لیام نگاه کرد

لیام اروم لب زد ...

لی : سوال پنج چی میشه ؟

زین یکم فکر کرد ... تنها سوالی که مطمئن بود جوابش رو درست نوشته همون بود..

کاغذی از توی کیفش برداشت و اروم جواب اون سوال رو توی اون نوشت و از زیر میز گذاشت روی پای لیام .

لیام به سرعت اون رو نوشت و بعدش برگه اش رو تحویل داد ...

هوزیر : هر کی برگش رو داد بره بیرون .

زین و لیام بلند شدن و از کلاس خارج شدن .

لیام هوفی کشید :

لی : چقد سخت بود ...

زین سری تکون داد :

ز : دیدی برگرو دید ؟ خار شانه دیگه ... اه ... باز خوبه نمره کم نکرد ...

لیام خندید

زین پشت به لیام خم شد تا بند ال استار سرمه ای رنگش رو ببنده .

لیام کمر زین رو که خم شده بود گرفت و بلندش کرد .

زین رو برگردوند سمت خودش و زین با تعجب بهش نگاه کرد .

ز : چیکار میکنی ؟!

لیام لبخندی زد و گونه زین رو بوسید :

لی : فقط ما میتونیم به هم کمک کنیم ...

فضای اطراف زین کم کم محو شد و به اتاق خودش تبدیل شد .

به سرعت رو تخت نشست و به دور و برش نگاه کرد ...

ز : وات د فاک ؟

زین غلیظ گفت و جمله اخر لیام توی سرش تکرار شد .

ز : اخه این دیگه چه خوابی بود ؟

زین پوفی کشید و بلند شد و از اتاقش خارج شد و به سمت اشپزخونه رفت .

هری روی مبل نشسته بود و داشت با گوشیش حرف میزد .

اره ... دو هفته گذشته بود و نه تنها هری تازه دو روز بود که اومده بود خونه بلکه کوچیکترین حرفی هم با زین نزده بود .

OUR HELL *~z.m~*Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin