🌧Rainy Monster🌧 (completed)

Part 6

در کافه به صدا دراومد...بافکر اینکه بکهیون یا یکی دیگه از کارمنداش اومده لبخندی زد وسرشو بالاگرفت اما بادیدن شخصی که روبه روش بود ناخوداگاه ابروهاش همدیگه روبغل کردن:

"کافه هنوز باز نشده!"

پسر قدمی به جلو برداشت

"نیومدم که چیزی بخورم!"

"پس بفرمایید بیرون"

صدای ارومش به گوشش رسید.

"کیونگسو..."

کیونگسو با لحن عصبانی وصدای کنترل شده ای غرید:

"صدامو نشنیدین؟برین بیرون!"

صدای عاجز پسر وشنید:

"کیونگسو میخوام باهات حرف بزنم...لطفا این اجازه رو بهم بده!"

"حرفی بین ما نمونده مشتری محترم...کافه هنوز باز نشده پس برین بیرون!"

"میخوام برات توضیح بدم...این فرصت وازم نگیر"

"چی ومیخوای توضیح بدی؟همه چیز مثل روز روشن بود"

بالاخره صبرشو از دست داد وتقریبا داد زد!
صدای دادهاش کل فضای کافه رو گرفته بود وخداروشکر میکرد که هنوز هیچ کدوم از کارکنانش نیومده بودن!

"من احمق بودم...من بودم که احمقانه باورت داشتم وعاشقت بودم...اما تو به بدترین حالت ممکن من وشکستی...حالا هم گمشو...نمیخوام دیگه هیچوقت هیچ اثری از تو توی زندگیم ببینم...!"

با یه حرکت سریع به سمت کیونگسو رفت...شونه هاشو توی دست گرفت وغرید:

"تو هنوزم عاشقمی...سعی نکن طوری وانمود کنی که انگار بهم هیچ حسی نداری!"

دستاشو پس زد:

"بس کن جونگین...تمومش کن...داری بااین کارات حالمو بهم میزنی وباعث میشی بیشتر حس حماقت کنم...ازت متنفر..."

با قرار گرفتن لب های جونگین روی لب هاش حرف توی دهنش خفه شد ونتونست ادامه ش بده...

"هیییییع⊙_⊙"

جونگین با شنیدن این صدا از کیونگسو جداشد وبه سمت صدا برگشت...

بکهیون وچانیول که تازه وارد کافه شده بودن با دیدن اون دو چشماشون درشت شده بود وچانیول به سرعت جلوی چشم های بکهیون وگرفت.

کیونگسو به سرعت جونگین وهول داد وجونگین که انتظار اون موقعیت ونداشت تعادلش وازدست دادو چندقدم ازش فاصله گرفت.
کیونگسو معذب دستی به موهاش کشید:

"اهم...شما کی اومدین؟"

بکهیون دست چانیول واز روی صورتش کنارزد وبی توجه به اونا به سمت پیشخون وجای همیشگیش رفت وپشت میز نشست.
چانیول پوزخندی زد:

"موقعی که همو بوسیدین"

به طرز عجیبی اصلا حس بدی راجع به چیزی که دیده بود نداشت...کیونگسو عشق اولش بود وشاید چانیول باید یکم ناراحت میشد اما هیچ حس خاصی نداشت...