Part 16

1K 285 67
                                    


"اینجا خیلی قشنگه مگه نه؟"

درجواب چانیول با لبخند سرتکون داد...انکار نمیکرد که از دیدن اون طبیعت لذت میبرد.

"یاد وقتی افتادم که برای بار اول تو جنگل دیدمت...درواقع بار اولی بود که قدرت هاتو میدیدم، اون روز انقدر ترسیده بودم که فقط فرار کردم...تو فیلما وقتی یه غریبه این چیزارو میبینه کشته میشه تا به بقیه چیزی نگه!"

با یاداوری اون روز لبخند بزرگی روی لبش نقش بسته بود...از خونه خیلی دورشده بودن و حالا تقریبا وسط یه جنگل بودن...یه جنگل بی برگ که خاکش به خاطر  بارون شب قبل هنوز گل بود!
با توقف بکهیون، چانیول هم کنارش ایستاد و نگاهشون باهم گره خورد.

"تو زیادی فیلم میبینی پارک چانیول...درسته که خیلی ترسیده بودم، اما هیچوقت فکر کشتنت توی سرم نبود...درواقع بود اما نه برای اینکه راجع به تفاوتم فهمیده بودی؛ دوست داشتم بکشمت چون اون اوایل خیلی مزاحمم میشدی!"

پسر بلند تر بدنشو خم کرد تا صورت هاشون روبه روی هم قرار بگیره:

"این درسته که من زیاد فیلم میبینم...و طبق اون فیلما؛ الان باید منو ببوسی!"

"چی؟؟؟"

با شیطنت ابرو بالا انداخت و یه دستشو دور کمر بکهیون حلقه کرد و اونو به خودش فشرد.

"خوب ما الان کیلومترها از شهر دوریم، وسط جای به این رمانتیکی ایستادیم و از همه مهم تر من بهت اعتراف کردم و تو قبولم کردی...پس تو دوست پسرمی و ما یه جای رمانتیک کیلومترها دورازشهر تنهاییم...نمیتونم یه بوس درخواست کنم؟"

تقریبا چندثانیه با فکرکردن بکهیون راجع به موقعیت مکانیشون و موقعیت رابطشون گذشت و بعد از اون خیلی صریح جواب داد:

"نه!"

دست هاشو روی سینه ی چانیول گذاشت و اونو به عقب هول داد تا کمی فاصله بگیرن.

"این درسته که ما همچین جایی هستیم و من قبول کردم دوست پسرت باشم اما اصلا خوشم نمیاد از اینکه داری سعی میکنی رییس بازی دربیاری؛ من یه دختر ضعیف نیستم که بگم چشم عزیزم...یادت رفته من هیولام؟"

شونه های چانیول با بی قیدی بالا رفتن:

"تو هیولای دل نازکی هستی که با ناراحتیت بارون میاد...پس تو یه هیولای بارونی هستی...اره این مناسبه...وقتی میگی هیولا من یاد یه موجود ترسناک میوفتم که اصلا شبیه تو نیست...اما هیولای بارونی، دقیقا تویی!"

"این مدل نام گذاری درست نیست...تنها قدرت من بارون نیست که این اسم و روم بزاری!"

حین قدم زدن به دور خودش جواب بکهیون و داد:

"بقیشو که من ندیدم...شرط میبندم خودتم ندیدی چون همش قایمش میکنی!"

"قایمش میکنم چون خطرناکه...بی ازار ترینش همون بارونه که اونم دردسر سازه...بارون های منو هواشناسی اعلام نمیکنه، میدونی ممکنه چندنفر چتر نداشته باشن؟"

🌧Rainy Monster🌧 (completed)Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt