Part 11

1K 285 30
                                    


مادرش نگاهی به سرتاپاش انداخت...

"کجا داری میری که انقدر خوشتیپ کردی؟"

"یه دورهمی کوچیکه...صاحب کارم دعوتم کرده و نمیتونم نرم...این لباساروهم دوستم بهم داده!"

تندتند توضیح داد...میخواست زودتر بره...کی و میخواست گول بزنه؟خودشم خوب میدونست از این که داره به اون مهمونی میره خوشحاله...شایدم...از این که با چانیول میرفت خوشحال بود!!

"مراقب خودت باش!"

لحن نگران مادرش باعث شد آه بکشه...برای لحظه ای تمام خوشحالیش نابود شد...حتی اگه لباس های قشنگ میپوشید و بین ادمای خوبی میرفت بازم چیزی از حقیقت کم نمیشد...اون هنوزم یه هیولا بود!

با خروجش از خونه چانیول و دید که تکیه به ماشینی داده بود و با دیدنش سوتی زد...

"میترسم امشب بدزدنت!"

چانیول گفت وبکهیون متعجب بهش زل زد...این حرفارو معمولا به دخترا نمیزدن؟البته...چانیول همجنس گرا بود!

"کی میتونه منو بدزده؟"

دست به سینه روبه روی چانیول ایستاد

"من...همین الانم دارم میدزدمت!"

مچ بکهیون وگرفت وسوار ماشینش کرد...اصلا متوجه نشده بود...این ماشین چانیول بود؟چانیول همیشه پیاده باهاش همه جا میرفت با اینکه ماشین داشت؟

"ماشین بابامه!"

چانیول که تعجب بکهیون و دید توضیح داد وبکهیون سری تکون داد...حداقل عذاب وجدان نداشت به خاطر اینکه چانیول به خاطر اون توی سختی افتاده!بهرحال بکهیون هیچوقت ازش نخواسته بود همه جا دنبالش بره!

توی طول راه حرف خاصی زده نشد...درواقع ذوق بکهیون تا حدودی ازبین رفته بود واشتیاق زیادی نداشت و چانیولم متوجه ی حال گرفته ش شده بود!

بعداز مدتی ماشین جلوی خونه ای متوقف شد...انقدر غرق افکارش بود که حتی متوجه نشد کجا رفتن و چه وقت رسیدن؟!
با فهمیدن اوضاع خواست پیاده بشه که چانیول بازوشو گرفت...

"خوشحال به نظر نمیای!؟"

بکهیون زیادی گرفته به نظر میرسید و چانیول نگران بود که نکنه بکهیون از اومدن به اون مهمونی ناراحته؟!هرچند فکر میکرد بکهیون باید توی اجتماع قرار بگیره...!
اهی کشید و نگاهشو معطوف پسر کناریش کرد:

"من مثل همیشه ام"

"مثل همیشه نباش...مثل بقیه باش...زندگی کوتاهه و ارزششو نداره که اوقات خودتو تلخ کنی...فقط شاد باش و از هر لحظش هرطور که میتونی لذت ببر!"

بعد از گفتن حرفاش که بیشتر شبیه نصیحت بودن ازماشین پیاده شد...بکهیون چندلحظه بعد از ماشین پیاده شد، وقتی که همه ی حرفای چانیول و پیش خودش تحلیل کرده بود...وتازه متوجه شد...چانیول چقدر خوش تیپ شده بود!!!

🌧Rainy Monster🌧 (completed)Where stories live. Discover now