اروم اروم به سمت دانشگاه میرفت وبا هر حرکت درد بدی توی تمام تنش پخش میشد...به لطف لوازم ارایش مادرش که پنهانی برشون داشته بود صورتش مثل همیشه بود اما ظاهر دلیلی برباطن نیست!
"هوی بدبخت...!"
صدای یکی از اطرافیان کریس وشنید...حتی بدون نگاه کردن به کریس و پسرهایی که کنارش بودن هم میتونست متوجه ی پوزخند روی لب کریس بشه!
مثل همیشه تصمیم گرفت نسبت بهشون بی تفاوت باشه اما این باعث نشد چندنفر از اون پسرا سمتش نرن واونو پیش کریس نبرن!
صدای کریس توی گوشش پیچید:"بعدازاون همه کتکی که دیروز خوردی هنوز یادنگرفتی چطور باید رفتارکنی؟"
روبه روی تاعو که حالا توسط چندنفر به زانو دراومده بود ایستاد...تاعو تفی روی زمین و کنار پای کریس انداخت:
"ازاولم بلدبودم...باید مثل یه اشغال بایه اشغال رفتارکرد!"
مشت کریس به صورتش خورد وباعث شد سرش به طرفی پرت بشه...نگاه تحقیر امیزی به تاعو انداخت:
"مثل اینکه کتکایی که خوردی ادمت نکرده...پس باید دوباره کتکت بزنیم؟"
تاعو تقریبا نالید:
"چرا منو اذیت میکنی؟میخوای به چی برسی؟"
کریس طوری که انگار داشت یه مسئله ی پیچیده رو برای یه بچه ی کوچیک توضیح میداد شروع کرد:
"عذرخواهی...یه عذرخواهی کوچیک به خاطر دخالت تو چیزی که به تو ربطی نداره!"
تاعو دستای دو نفری که گرفته بودنشو پس زد وبه زحمت ایستاد:
"مگه از روی جنازه م رد شی!فکر میکنی خیلی قلدری؟اینکه ده نفره یه نفرو بزنین باعث قوی بودنتون نمیشه...اگه جراتشو داری تنها جلو بیا نه بااین سگای دورت!"
هرچندنتونست جلوی لنگ زدنشو بگیره اما ازشون دور شد!
"بالاخره تسلیم من میشی!"
به قامت تاعو که درحال دورشدن بود خیره شد وپوزخند زد!
~~~~~~~~~~
اهمیتی نمیداد که سرکلاس نشستن ویا اینکه استاد درحال توضیح دادن درس مهمیه...انگار تمام وجودش چشم شده بود برای زل زدن به بکهیون!
طوری نگاهش میکرد که انگار با خیره نگاه کردن هاش میتونه متوجه ی افکار بکهیون بشه...انگار میخواست با نگاه کردن تا عمق وجودشو سوراخ کنه وحقیقت پنهان شده درمورد بکهیون و پیدا کنه!
حالا که بی پروا بهش زل زده بود میتونست بهتر اجزای چهرشو ببینه...احتمالا فقط یکبار توی زندگیش بایه ادم خاص مثل بکهیون مواجه میشد وبهتر بود خوب ازش استفاده میکرد...
چشمای کوچیک، بینیه کوچیک، لب های کوچیک وصورت کوچیک که ازش یه چهره ی بامزه وکوچیک ساخته بود...حتی هیکلش هم کوچیک بود وچانیول حاضربود قسم بخوره که بکهیون از سوء تغذیه رنج میبره!
DU LIEST GERADE
🌧Rainy Monster🌧 (completed)
Fantasyهیولای بارانی🌧 چانبک ، تاعوریس، کایسو 💕 فانتزی ، رمنس ، فلاف 😻 به قلم : آرتی 🌿 خلاصه 👇 خیلی از ادما وقتایی که بارون میاد غمگین میشن...چی میشه اگه بارون بیاد چون یه نفر غمگینه؟ اونم نه هرکسی...یه هیولا...هیولای بارانی...! [ Monsters are real...T...