Sea & Sky [L.S|M.Preg](Persian Translation) !!Discontinued!!

"4"

سلام دیوثاااا
چطور مطورین؟؟
دیر شد میدونم اما ب مولا حس نداشتم...
بگذریم..
با انرژی بخونین و کامنت بذارین ، خارکمبع نباشین😐💙

*نمیپس : عناصر طبیعت که توی افسانه ها به شکل زنای زیبا به تصویر کشیده میشن

.......
لویی بالای آسمونِ آبی پرواز میکردو از بین ابرای پنبه ای میگذشت ،

از حس نسیمی که بین موهای فندقیش کشیده میشد لذت میبرد و به منظره ی زیبای جنگل نگاه میکرد

نگاهش به دم سبزرنگ و آشنایی که روی سنگی کش میومد خورد و باعث شد لبخند به چهره ـش بشینه

به سمت پایین بال زد و کمی بالاتر از هری متوقف شد ،

برای گذاشتن پاهاش دوطرف بدن پری خم شد اما چیزی که انتظارشو نداشت این بود که دم پولکی و سبز هری بالا بیاد و محکم توی سرش کوبیده بشه...

درطرف دیگه هری سرخ شده بودو چشماش روی هم رفته بودن اما وقتی پلکاشو از هم دور کرد لویی رو مقابلش دید که جلوی تابش نور خورشیدو گرفته ، دستاش روی سینه ـش بهم قلاب شده و کلافه به هری خیره شده بود

هری لبشو گازگرفتو لبخند خجالتی ای زد

"ببخشید.." زمزمه میکنه و ادامه میده ،

هری : یکمی ترسوندیم...

دستاشو بالا آوردو روی کمر باریکِ لویی نشوند و هارپی با چرخوندن تیله های آبیش آهی کشید، قبل از اینکه رو به پری لبخند بزنه و برای گذاشتن سرش روی سینه ـش خم بشه

توی آغوش هم فرو رفتن و لویی گونه ـشو به پوست لطیفِ سینه ی پری مالید

بالهای طلایی رنگش همینطور که همدیگه رو بغل کرده بودن به آرومی دورشون پر میزد و برقِ قشنگی که بخاطر تابیدن خورشید روشون تولید شده بود چشمای هری رو خیره ی خودش کرد

و پری بابتش به قشنگی لبخند زد

_بالهات خیلی نازن

گفت و لویی به آرومی خندیدو شونه هاشو کوتاه بالا انداخت،

لویی : اونقدرام خاص نیستن

_اما طلایی و نازن!

هری باخیرگی لب زدو لویی دوباره خندید

"اگه تو میگی ، عشق ، باشه پس."

لب زدو سپس چشمای درخشانشو به دم هری دوخت،

_ منم از دم تو خیلی خوشم میاد ، پولکاش پر زرق و برق و خیلی خوشگلن

زمزمه کردو مژه هاش روی پلکای بسته ـش پوست هری رو قلقلک میدادن

_اون فقط سبزه!

هری با خنده گفتو لویی متقابلا خندید "بیا فقط هردومون قبول کنیم که خوشگلیم"