[ از دیدگاه جانگکوک ]
جیهوپ اومد روت تخت و سعی کرد بین ما بشینه
جیهوپ: اگه به منم بدین به کسی نمیگم تک خوری کردین :)تهیونگ: معلوم که بهت میدم.
جانگکوک: چی تو میخوای بهش بدی! تو حتی به منم ندادی چطور میتونی, باید اول به من اینو میگفتی ...
_میدونی کاپلمون چقدر معروفه؟!
جیهوپ :بس کن جانگکوک تهیونگ از این شوخیا خوشش نمیاد..
بعد یه مکث طولانی درهین خوردن خوراکیا گفتم: جیهوپ نامجون خوابیده که تو اومدی اینجا؟؟
جیهوپ اع نه اون تمام شبو داشت با موبایلش چت میکرد نمیدونم کی انقدر درگیرش کرده..
بعدشم رفت تو نشیمن رو کاناپه خوابید منم تو اتاق تنها شدم اومدم اینجا...
تهیونگ :نامجون خیلی مشکوک شده
جیهوپ : مشکوک !! من میتونم بهم بگم اون رسما رل داره..
به تهیونگ یه نگاه معنا دار کردم و با یه اه کشیده گفتم: همه که مثل من تنها نیستن...من واقعا تنهام چرا کسی منو دوس نداره..
جیهوپ: اومااا مکنه ما احساس تنهایی میکنه ببینم چرا با یکی وارد رابطه نمیشی...
مثلا خواهر نامجون اون هم کیوت هم ,هم سنته لازمم نیست نامجون بفهمه ...به تهیونگ نگاه کردم, یکم داغ کرده بود اینو از اون اخم نامفهومش میشد دید .
جانگ کوک:اه نه من احساسی بهش ندارم نمیشه, باید یه حسی باشه تا بتونم..اون حس خواهر بودن میده...
جیهوپ: اوهوم درسته
تهیونگ: بنظرم بهتره زودتر بری بخوابی فردا فیلم برداریه منم خوابم میاد..
جیهوپ: یا تهیونگ رسما بیرونم کردی:/
جیهوپ موهای نرم تهیونگ نوازش کرد گفتم شبتون بخیر پسرا...
بهش شب بخیر گفتیم و رفت
تهیونگ: جانگکوم میخواستی یه چیزی بگی منتظرم, ادامه بدهجانگکوک: اااه خب کجا بودم! یادم نمیاد چی میخواستم بگم !
تهیونگ: اه بس کن اگه حرفی نداری من بخوابم.
جانگ کوک: ازم ناراحتی من کار اشتباهی کردم ؟ تهیونگ بهم نگاه کن؟خدایا با اون قیافه کیوت درحال اخم کردن بهم خوراکیارو پایین تخت سر داد و دراز کشید ملافشو کشید روش
بعد اون بوسه ی رومانتیک البته کاکائویی ...من واقعا دلم میخواست به حرف زدنمون ادامه بدیم ولی اون الان عین یه بیبی کیوت قهر کرده بود.
تهیونگ: شب بخیر
جانگکوک: من خوابم نمیبره چون اون باهام قهره..اون پسر هات دوست داشتنیم حتی بهم نگاه نمیکنه..
من نمیتونم بخوابم وقتی انقدر ازم دوره
باید چیکار کنم ؟فک کنم برم کنار جین هیونگ بخوام بهتره...
نمیخواستم واقعا برم فقط میخواستم اون بهم توجه کنه پس توی تخت تقریبا نشستم.
دستمو گرفت کشید من دوباره رو تخت نیم خیز شدم.
تهیونگ: تو هیجا نمیری,نمیتونم تنها بخوابم...
اون با یه قیافه جدی اینو بهم گفت یکم نگران میزد ,نقشم گرفته بود
یکم دستمو کشیدم ولی ازاد نشد و گفتم : هوم ,فقط چون تنهایی نمیتونی بخوابی هیونگ.!؟تهیونگ: بهم نگاهی پر از نیاز خواستن کرد من نمیتونستم مقاومت کنم.
ولی داشتم فکر میکردم اذیت کردنش کافیه برم بغلش کنم که...تهیونگ: باشه من میخوام با تو بخوابم میخوام تو بغل گرمت بخوابم من اینو میخوام...
تو اینو نمیخوای کوکی !!؟واووو انتظار این یکی نداشتم اون بعد اون بوسه بلاخره یه چیزی از احساسش گفت...
بهش نگاه عمیقی کردم لب زدم: ام ته من خیلی چیزا میخوام..
دیدم که اب دهنشو قورت داد
لبخند محفی زدم نزدیک تر بهش دراز کشیدم و دستاشو روی کمرم حس کردم این یه حس خوبو بهم منتقل میکرد.پس منم متقابلا دستامو روی موهاش کشیدم اروم نوازش کردم اروم بهش گفتم: تو باید باهام خیلی راحت تر از قبل باشی, ته لطفا وقتی ناراحتی فقط بهم بگو, من نمیتونم یه لحظه دور بودنتو تحمل کنم پس دیگه ازم فاصله نگیر ...
میخواستم بهت بگم یه احساس قوی بهت دارم و نمیدونم تو چه فکری راجبم میکنی نمیخوام تحت فشار بزارمت پس خوب فکر کن جوابمو بده میخوام حستو بدونم.
تهیونگ چشاشو باز کرد نگام کرد تک تک اجزای صورتمو نگاه میکرد با یه صدای خسته اروم بخاطر خواب الودگی گفت: من... خب تو منو دیونه میکنی تو هاتی و عضله ای تازه خیلی کیوت دوست داشتنی حس خوبی بهت دادم..
ته : پس بزار بهت بگم جانگ کوک تو دیگه راجب دخترا حرف نمیزنی و منو عذاب نمیدی تو باید تمام مدت به من فکر کنی چون تو تو...
_چون تو عشق منی؟
+کوک..
_ اینطوری صداممیکنی دیونت میشما.._تو عشق منی ته ته تو اموال منی میتونی حسم قبول کنی؟؟؟
___________________________________
شبتون پر از از ستاره⭐
با این که سر نوشتن این پارت کور شدم 😭ولی شدیدا احساس میکنم خوب نشده دیگه به نظرات بستگی داره..... کاش همون اول تمومش میکردم ...💔💦
حالا نمیدونم چطوری تموم کنم...
سعی میکنم زود تموم کنم
یکی بهم گفت از فیلم یا رمان ایده بگیرم ولی عادتم جوریه که اگه بخوام اون کارو بکنم یهو میبینم کل رمان یا فیلم کپی کردم 😂💜پس من هستم و ذهن خالی... از یه سینگل چه انتظاری میره... فیکشن عاشقانه؟! 😂😭💔
اوه نه این خارج از توانمه💻💀
YOU ARE READING
Love in Malta💜🌴
FanfictionGenre: Romance/smut/fun [کامل شد] Author: mojdeh.6_6 couple: vkook♡ page:.17 سلام گایز این اولین بوک منه امیدوارم خوشتون بیاد💋 اع یه توضیح راجب داستان بدم. یجورایی ترسناک چون من با واقعیت یکیش کردم یجورایی وقتی میخونی انگار واقعیه و اینه که ترسنا...