همجا سکوت مطلق بود.
درخشش افتاد از پشت پنجره قابل ستایش بود جانگکوک با هدفن توی گوشش محف منظره بیرون شده بود.
به اهنگ مورد علاقش گوش میداد :
🎵تنها اونه که قلبمو به پرواز در میاره...
🎶اون باید عشق باشه...
🎵گیرنده تر از بوی یه گل کامل شکفته...
🎶تلخ شیرین تر از باران بهاری که میباره...
🎵تنها اونه که مدهوش کنندست...
🎵یه عشق..💜
🎶زیر لب زمزمه کرد.. خیلی عاشقتم تهیونگ...
بلند شد هدفون در اورد دستاشو تو موهاش فرو برد تکونشون داد
دیشب چون نمیتونست خوب بخوابه اومده بود تو نشیمن.
+اتاق مشترک جیهوپ جیمین+
هوپی: جیمین مسواک منو ندیدی؟
جیمین: *خوابالود به پتوش چنگ زد ,اخم کرد با چشمای بسته*گفت: عااا هیونگ تخت تو راحته بزار بخوابم.
هوپی:وات د هل... یااا جیمین ,تخت کی راحت...
از خستگی هزیون میگی...
جیهوپ با صدای بلند هم زمان بالش پرت کرد سمت جیمین گفت:من میرم دوش بگیرم.
جیمین:گیج بلند میشه با مکث طولانی توی جاش میشینه... (من کجام)عاااا تو اتاقمم:/
جیمین با اون قیافه نامرتبش بلند شد رفت تا صبحونه بخوره...
تهیونگ: هی جیمین صبح بخیر...
وای پسر حتی موهاتم شونه نکردی بزار مرتبش کنم...
تهیونگ با دستاش سعی میکنه به موهای جیمین حالت بده همون لحظه شوگا از اتاقش میاد بیرون اونارو تو راه رو میبینه.
تهیونگ: صبح بخیر هیونگ
جیمین سرشو اورد بالا به شوگا نگاه کرد. چندبار پلک زد چشاشو مالوند...
شوگا: صبح بخیر ته, جیمین حالش بهتره؟دیشب بهش قرص دادی ؟؟
جیمین:چرا از خودم نمیپرسی,تو بهم قرص ندادی...
تهیونگ: یواش چرا به شوگا میپری
تهیونگ رو به شوگا: من نمیدونستم اون نیومد پیشم.
شوگا: سرت خوبه؟
جیمین: عااا ادمایی که دوستشونو با یه سردرد فجیح از اتاقشون میندازن بیرون نگران شدن.
شوگا: تو داری زیادی بزرگش میکنی. خودت میدونی من شبا بیدارم خیلی خسته میشم.توهم اومدی... اه بیخیال من میرم.
شوگا تند تر از اون دوتا وارد نشیمن شد
جیمین:اون یه سنگه اره اون یه صخره أیییش
تهیونگ:هی پسر اگه میخوای اول صبح به یکی گیر بدی به من بده شوگا هیونگ بخاطر کار زیاد بی حوصله خستست.
تهیونگ با جیمین وارد نشیمن شد
جین مشغول درس کردن سوپ جلبک بود,تهیونگ کنار نامجون نشسته بودو عسل روی نون تستش میریخت و زبونشو روی لب پاینیش میکشید
تهیونگ: اوه کیوت
جانگکوک برگشت به اونا نگاه کرد
جانگکوک:ته چیزی گفتی؟
گفتم کیوتی
جانگکوک : من امسال میشم 22 ساله اینم کیوته؟
تهیونگ:کیوتتتتت
جانگکوک عصبی تر شد وات من میتونم....اع خب میتونم بعدا راجبش باهات بحث کنم هیونگ.. *جانگکوک نیش خند معنا دار*
تهیونگ از کنار جانگکوک رد شد تا به صندلیش برسه
جانگکوک بدون که کسی بفهمه به باسن تهیونگ زد ..
تهیونگ چشای گرد شده اخم سریع گفت :جانگکوکککک
جانگکوک: هوم؟چیزی میخوای... اوم خب اگه شیر موز میخوای اونا مال منه:)با یه لبخند خرگوشی که حرص ته دراورده بود.
تهیونگ: خودت بخور من اشتهام کور شد.
بعد صبحونه همه رفتن پی کارشون...
ته اروم پشت کوکی حرکت میکرد تا برسه به سالن تمرین جانگکوک وایستاد برگشت تهیونگ دید
تهیونگ درحالی که روشو سمت دیگه ای کرده با تلفن صحبت میکنه: عاا باشه هیونگ الان میام...
جانگکوک اومد سمتش ته عقب عقب رفت به سقف نگاه میکرد به حرف زدن ادامه میداد: باوشه سریع تر میام..
جانگکوک: ته اگه من کیوتم چرا ازم فرار میکنی ؟
تو گفتی من کیوتم یادته.... من میتونم یه تاپ لعنتی واست باشم بازم کیوتم ؟
تهیونگ:این اصلا کیوت نیست.
جانگکوک: ولی قیافه الانت بجوری کیوتو خواستنیه
*تهیونگ سرخ میشه*
جانگکوک دستاشو سمت موبایل ته برد دستاشو اورد پایین موبایل ته گذاشت تو جیب هودی ته
موچ دستای تهیونگ گرفت گفت: میخوای باهم تمرین کنیم ؟هوم؟
تهیونگ:اع من میخواستم بهت بگم... خب... قرار بود,ازم اجازه بگیری تا لمسم کنی ولی تو الان لمسم کردی..
جانگکوک به سرعت موچ دستای تهیونگ ول کرد اوه ببخشید
تهیونگ دستای جانگکوک گفت: تنبیهت تموم شده جانگکوک شی من اون موضوع فراموش میکنم ..
جانگکوک: واقعا.. ؟یعنی واقعا واقعا.. اوه مرسی تهیونگ من داشتم دیونه میشدم میتونم ببوسمت درسته؟
بدون دریافت کردن جواب از تهیونگ که با دهنی باز برای جواب دادن حاضر بود لباشو روی لبای ته گذاشت زبونشو وارد حفره دهان تهیونگ کرد که الان بخاطر اون شکلاتای شیرین صبحونه مزه بهشت میداد.
مکث کرد تو یه سانتی صورتش نفس نفس زد
جانگکوک:اوه تو فوقولاده ای من نمیتونم خودمو کنترل کنم..
دوباره لبای تهیونگ هدف گرفت با بوسه های خشنش تهیونگ غرق لذت کرد با دستای مردون ورزیدش همه هیکل ظریف ته رو با دستاش لمس میکرد دور کمر باریکشو گرفت اونو بیشتر به خودش چسبوند.
تهیونگ از برخورد محکم بدناشون اهی کشید که جانگکوکو از خود بی خود کرد.
تهیونگ با صدای ظریفی تو گوش جانگکوک: جانگکوک ما تو راهروییم
جانگکوک: اوه منظورت اینه تو میخوای...------------------------------------------------
میدونم زیاد خوب نشد فقط خواستم یه چیزی اپ کنم 😭💔
YOU ARE READING
Love in Malta💜🌴
FanfictionGenre: Romance/smut/fun [کامل شد] Author: mojdeh.6_6 couple: vkook♡ page:.17 سلام گایز این اولین بوک منه امیدوارم خوشتون بیاد💋 اع یه توضیح راجب داستان بدم. یجورایی ترسناک چون من با واقعیت یکیش کردم یجورایی وقتی میخونی انگار واقعیه و اینه که ترسنا...