وقتی خوردم به یکی تنم مور مور شد
زود برگشتم به سمتش.تهیونگ:ت...تو... ج.ا.نگ کوک
تهیونگ با لکنت بخاطر غافلگیر شدنش گفت:ت..تو چ..را اینجایی ؟!
جانگکوک:*اوه باسن نرم تهیونگ بود
(لبخند شیطانی)*جانگکوک: بنظرت چرا اینجام ؟
تهیونگ روشو سمت دیگه ای کرد پشت هم لب پایینشو گاز میگرفت...
تهیونگ: بخاطر لباسا...
جانگکوک: درسته بخاطر لباسا...ولی سوال اصلی اینه تو چرا اینجایی؟؟
تهیونگ: من من اومدم تا هوا بخورم اگه میدونستم تو اینجایی هیچ وقت نمیومدم.
جانگکوک: تهیونگ اون حرفا چی بود..
منظورم همون سادیسمو بچه....اینا...واقعا اینطوری راجبم فکر میکنی ؟ من بچم؟
درسته من ازت 3 سال کوچک ترم ولی این ثابت نمیکنه من بچم...
تهیونگ: من منظورم اون نبود فقط خیلی بچه ای...
جانگکوک:هاه چی ! من ازارت دادم درسته من اشتباه کردم,ولی اینی که داره بچه میشه تویی
نمیبینی بخاطر یه چیز کوچیک اینطوری میکنی..تو خودتو ازم محروم کردی تو بی رحم شدی تهیونگ..
تهیونگ:عا..ع....خب این تو بودی که به جیمین حسودی کردی
و من اون کارتو تو حموم فراموش نمیکنم...تو یه بی احساسی..
جانگکوک: وقتی تو منو با جیهوپ ببینی بغلش کنم لمس کنم باهاش بخندم اونم جلوی چشات و به تو نگاه هم نکنم میفهمی چرا اون کارو کردم
من قلبم شکسته بود,اون همیشه خدا بین ماست..
و تو الان از اتاق اون لعنتی میای..
و شبو اونجا میخوابی..
فک کردن بهش منو دیونه میکنه...تهیونگ لبشو بیشتر فشار داد یه نگاه به صورت کیوت جانگکوک انداخت.
جانگکوک به تهیونگ زل زده بود: تهیونگ من متاسفم...
ولی تو نمیخوای تنبیه کردن منو تموم کنی:(
قیافشو کیوت کرد لباشو اویزون کرد گفتم : هیونگ لطفااااااا من دارم یخ میزنم میشه ببخشیم ...تهیونگ: وای خدایا بخاطر یخ نزدن خودش میخواد ببخشمش...
جانگکوک نهههه نه تهیونگ من منظورم اون نبود بیبی بوی لطفا من دیگه حسودی نمیکنم ؟میبخشیم ؟
یه فرصت تهیونگ، یکی؟تهیونگ از فشار زیاد به لبش لبشو زخمی کرد
تهیونگ: عاه لعنتی...
دستشو برد سمت لبش...خون اومده بود
جانگکوک صورت تهیونگ گرفت بین دستاش ته ته چیزی شدی ببینم .تهیونگ:اااااای *گریش گرفت*
به من دست نزن تو بدترینی جانگکوک بددد..
VOUS LISEZ
Love in Malta💜🌴
FanfictionGenre: Romance/smut/fun [کامل شد] Author: mojdeh.6_6 couple: vkook♡ page:.17 سلام گایز این اولین بوک منه امیدوارم خوشتون بیاد💋 اع یه توضیح راجب داستان بدم. یجورایی ترسناک چون من با واقعیت یکیش کردم یجورایی وقتی میخونی انگار واقعیه و اینه که ترسنا...