Sir 2

3.7K 525 705
                                    


.

.
.

.




لیام با یه چمدون وارد اتاق شد
هری روی زمین نشسته ,درحالیکه خودشو بغل کرده بود مدام خودشو به عقب و جلو تکون میداد

:خب اینم لباس و وسایلی که برای موندن نیاز داری , جواب ازمایشات اومده و مریض نیستی
تو سن خوبیم هستی نزدیک 19 سال ....راستی حموم رفتی?

هری سرشو تکون داد و باز به نقطه ای نامعلوم خیره شد
لیام با پوزخندی روی صورتش دستاشو تو جیبش برد و روبه روی هری ایستاد

:میدونی sir بکدوم بخش ازمایشا توجه میکنه?

هری سرشو بالا گرفت و به چشمای لیام خیره شد , نگاهی که بدون حرف زدن منتظر جواب سوال بود

:اینکه عصب هات کار میکنن یا نه , اینکه به درد جواب میدن یا نه ,میدنی که باید خودش شخصا امتحانش کنه!

تپش قلب زیاد , نفس هایی که تند تر و تند تر میشدن باعث لذت بیشتری تو وجود لیام میشد , اون پسر اصلا قیافس به اینجا نمیخورد

:بگو چرا اومدی اینجا , بیشتر بهت میخوره یه ابنبات فروش باشی

اما هری هیچی نگفت , افکار بیشمار توی ذهنش با اطلاعاتی که گرفته بود اشفته تر از اونی بود که بخواد به حرفای لیام گوش بده

یعنی چطور ازمایشش میکنه? با چاقو پوستشو میبره? شایدم اره? سوزندن?

هری سرشو تکون داد و بین دستاش گرفت , هنوز هیچی نشده توست افکارش داشت به دار اعدام اویزون میشد , مه سیاه و تاریک ذهنش اونو داشت خفه میکرد

سریع از جاش بلند شد و سمت روشویی لوکس اتاق شماره ی پنج که چند ساعته اونجا تقریبا حبسه شد
آبی به دست و صورتش زد

:من ... من تا کی اینجام?

لیام از پشت سر نگاهی به بدن هری که بخاطر نفس های عمیقش مدام بالا و پایین میشد کرد

:تو قراردادت نوشته شده چهار روز در هفته کاملا تو کارگاهی ,یه روز وقتت ازاد و مال خودته دو روز هم بنا به صلاحدید sir کار میکنی ...اشتباه نکن تو فعلا سرویس نمیدی , این کار هم ازمایشیه

هری با موهای خیس تو صورتش درحالیکه دستاشو محکم به لبه ی روشویی گرفته بود
سرشو سمت لیام چرخوند

:تو ... تو هم مثل من بودی?

:نُپ ... من اینجا یکی از همونام که ازمایشی بفاک میدم

:همه ... همه اینجا از این اتاقا دارن? چند نفر اینجا کار میکنن?

:اولا که زیاد حرف میزنی , دوما نه ... همه از این اتاقا ندارن , اتاقا هیچ کدوم مثل اون یکی نیست , احتمالا sir از بدنت خوشش اومده که اوردتت اینجا

SIRWhere stories live. Discover now