Sir 8

2.7K 452 156
                                    

.VOTE
.
.
.
.
.
.

هری از تاکسی پیاده شد و نگاهی به اطراف انداخت

:میخوای منتظر بمونم?

راننده ی تاکسی که دید هری با ترس و نگرانی به اون خونه نگاه میکنه گفت

:نه نه , ممنونم

هری سمت دروازه های آهنی خونه رفت و زنگ در رو بصدا دراورد
بعد چند دقیقه در باز شد
هری با ترس وارد حیاط شد وقتی از در رد شد دورازه دوباره بسته شد

به هر حال اون مجبور بود بره داخل , اون مجبور بود

نفس عمیقی کشید و سمت خونه براه افتاد
بعد چند دقیقه به در رسید و قبل اینکه زنگ رو بزنه یه مرد با لباس مبدل در رو باز کرد

:س...سلام

:دنبال من بیا

هری بدون گفتن حرفی دنبال مرد رفت , بعد اینکه پله ها رو بسمت طبقه ی بالا طی کردن مرد دم در ایستاد

مرد به در ضربه ای زد و رو به هری کرد

:وقتی اجازه دادن برو تو

:چشم

چند دقیقه گذشت تا اینکه صدایی اشنا بهش اجازه داد بره تو , صداش مثل همون مردی بود که دیروز ازش گزارش خواسته بود !

در رو باز کرد و رفت تو جیک به استقبالش رفت

:هی هری

هری با تعجب به جیک نگاه کرد حالا که ماسک نداشت مطمئن بود اون یکی از بادیگارد های رئیسه

:تو ... تو برای کی کار میکنی? تو داری به رئیست خیانت میکنی?

:اوه چه کلمه ی جالبی , اون وقت کاری که تو میکنی چیه?

:تو خواهر منو دزدیدی بعد میگی کاری که من میکنم چیه? اگه تنها کسی که برات مونده رو ازت بگیرن چیکار میکنی?

:میبینم که شجاع شدی , چند دقیقه پیش داشتی از ترس میمردی

:چون کاری که تو میکنی خیلی زشته تو ... تو داری به اون ...

:چشم آبی مو فندقی?

هری با شنیدن اون کلمات سریع سمت صدا چرخید و با دیدن لویی دهنش از تعجب باز موند

:جیک تو میتونی بری

:چشم قربان

لویی با لبخند روی مبل نشست

:هی دال , بیا بشین اینجا

هری گیج شده بود , نمیدونست الان چه اتفاقی افتاده
کنار مبل روی زمین نشست و به لویی نگاه کرد

:میبینی هری , این دنیا همینقدر عجیبه , کی فکرشو میکرد دال کوچولوی من یه جاسوسه?

:من ..من

SIRWhere stories live. Discover now