Sir 4

3.4K 528 625
                                    

اصا خیلی دلم برا مظلومیتم سوخت 😐
این فف بنا به درخواست لویی تاپا نوشته شده
من کلا هری تاپ مینویسم
بعد ووت هم نمیدین?

.
.

.
.

.
.

.
.

لویی از ماشین پیاده شد و در عقب رو باز کرد
:به خونه خوش اومدی دال

هری نمیدونست چرا ولی از رفتار لویی خیلی خوشش میومد , اون زیادی محترم بود
از ماشین پیاده شد که لویی دستش رو گرفت

:کمی عقب تر از من حرکت کن

:چشم آقا

دو مرد و یه زن به استقبالشون اومدن
یکی از مرد ها سویچ رو از لویی گرفت و سمت ماشینش رفت

:خوش اومدین آقا

:همه چیز آماده اس سوفی?

:بله آقا

لویی چیزی نگفت و سوفی رو تنها گذاشت , همراه هری و مرد دیگه ای که پشت سرشون حرکت میکرد داخل خونه شدن

لویی از پله ها بالا رفت
:هکتور ,دیگه بالا نیا , کار خاصی ندارم

هکتور به دستور لویی پایین پله ها منتظر موند
وقتی لویی در اتاق رو باز کرد هری حس کرد وارد یه خونه ی دیگه شده

اتاق به اون بزرگی ,با طراحی عجیب

:در کناری رو باز کن و یه لباس انتخاب کن

نگاهی به ساعتش انداخت
:داخل حمام هست تا بیست دقیقه ی دیگه برگرد اینجا ,فقط پنج دقیقه وقت داری زل بزنی

هری دست لویی رو رها کرد و در رو باز کرد
یه وان طلایی رنگ یه دیوار شیشه ای کنارش که یه دوش بهش اویزون بود درست وسط اتاق بود و دور تا دورش کمد بود و اکواریوم ,شیشه های رنگی ای که با تابش آفتاب کل دیوار هارو تزئین کرده بود

:واو ... این معرکه اس ,اوه برای همین گفت پنج دقیقه وقت زل زدن دارم

به ردیف کمد هارو باز کرد
تو هرکدوم یه چیز بود
لباس ها
حوله ها
شامپوها
وسایل اصلاح
و
یه وسایلی که هری اصلا نمیشناخت اما مطمئن بود برای حمام کردن نیستن

بعد اینکه لباساشو دراورد نگاهی به اطراف کرد
یه سبد بزرگ فلزی دید و لباساشو داخل اون انداخت
البته که گوشیشو روی کمد گذاشت

دوش رو باز کرد و مشغول شستن بدنش شد
با باز کردن هرکدوم از شامپو ها یا لوسیون ها انقدر بوهای خوب و مست کننده ای به مشامش میرسید

:چقدر برا اینا خرج کرده? من چندمین نفریم که اومده اینجا?

با یاد اوری وقتی که بهش داده شده بود از توهم دست برداشت و سریع خودشو شست

SIRWhere stories live. Discover now