VOTE
.
.
..
.
.لویی از ماشینش پیاده شد ,خدمتکار در ماشین رو بست و دوتا بادیگارداش پشت سرش دنبالش اومدن
وقتی لویی وارد خونه شد یکی از بادیگارد ها دم در ایستاد و دیگری همراهش داخل شد
متیو کت لویی رو گرفت
:فرستادمشون طبقه ی بالا آقالویی سرشو تکون داد
:چیزی خورد?:هرچی که سفارش دادید رو براشون بردیم , گفتن که کاملا سیر شدن
لویی با تامل سرشو تکون داد
:کسی بالا نیاد , هیچ کسی هم حق اومدن به بالا رو نداره , تحت هیچ شرایطی مزاحمم نشین:چشم آقا
لویی از پله ها بالا رفت و وارد اتاقش شد ,متوجه شد که با ورودش هری از روی تخت بلند شد و ایستاد
:دال
:سلام آقا
لویی سرشو تکون داد و پوزخندی زد
لویی استینش رو تا کرد
کنار یکی از کمدهاش ایستاد و یه قلاده بیرون اورد که با یه میله به بند چرمی دوتا دستبند متصل بود:لخت شو
هری شروع کرد به دراوردن لباساش
لویی روی صندلی همیشگیش نشست و با یه دست قلاده رو گرفته بود:بیا اینجا پشت به من وایسا
هری لباساشو روی تخت گذاشت و رفت پیش لویی و پشت بهش وایساد
:رو زانوهات ,دست به پشت دال
هری روی زانوهاش ایستاد و دستاشو به پشتش برد
:این یکم باحاله ولی ممکنه پوستتو اذیت کنه , بهش عادت میکنی اگه سندرم بی قراری نداری
:نمیدونم آقا
لویی پاهاشو باز کرد و جلوتر کشید ,دستشو بالا برد و قلاده رو دور گردن هری بست
:خیلی دوست دارم وقتی بازش میکنم جاشو رو گردنت ببینم دال پس یکم محکم میبندمش
یه حس مور مور شدن ماهیچه های شونه و پشت گردن هری رو در گیر کرد
خواست دستشو بالا ببره تا اونجا رو لمس کنه و بتونه بهش عادت کنه اما لویی دستای هری رو ضربدری به پشتش بست
:یکم ,یکم یه جوریه آقا
:خب پس حالا میدونی که سندروم داری
مچ دستای هری رو گرفت و بجلو هلش داد ,میله فلزی نمیذاشت هری ایستاده بمونه ,اونو بجلو برد
وقتی خم شد باسنش رو به لویی بود
خودش با چونه و شونه ی چپش روی فرش خوابیده بودلویی کفششو به زانوی هری زد تا اونهارو از هم باز کنه
به باسن هری چنگ زد و به طرفی کشید تا سوراخشو ببینه
YOU ARE READING
SIR
Fanfiction❌COMPLETE❌ LOUIS TOP👑 ژانر : مافیایی_رومنس (جنسی) هری یه جوون عادی بود قبل اینکه سر از یه گروه مافیا دربیاره لرری استایلینسون