14

250 43 5
                                    

ازم پرسیدند چه مرگم است. پرسیدند چرا مقاومت نمی‌کنم.
شاید حقیقت این بود که به قدر مشغول مبارزه با اشک های در حال بیرون زدنم بودم که فرصت نداشتم با ان ها بجنگم.
هیچ حرف نزدم. رویم تف انداختند و به حال خودم رهایم کردند تا درمورد رنگ خونم فکر کنم.

|جزء از کل|Where stories live. Discover now