00:31

1.6K 319 131
                                    

Third Person POV

....

Old Friend

▪︎
▪︎
▪︎

چشم‌هاش رو محکم روی هم فشرد و نفسش رو برای قطع شدنِ سرفه‌هاش حبس کرد.

دستِ مشت شده‌ش رو روی تخت فشار میداد و سعی میکرد ناله‌های دردناکش رو پشت لب‌های بسته‌ش خفه کنه.

دکتر، آنژیوکت رو با چسب نواری روی پوست کبود شده‌ش فیکس کرد و نگاه دلسوزانه‌ش رو به اون داد.

"نفسِ عمیق بکش هری...حبسش نکن."

با شنیدنِ صدای لیام چشم‌هاش رو باز کرد و نفس‌های مقطع و کوتاهش رو بیرون فرستاد.

لب‌های نیمه‌بازش خشک شده بودند و با هر نفس صدای خس‌خسِ آرامی شنیده میشد.

انگشت‌های لیام روی پیشانیش قرار گرفتند و عرقِ سردِ نشسته روی پوستش رو کنار زدند.

"بازدم...خوبه هری...یکی دیگه..."

لیام جمله‌هاش رو به آرامی زمزمه میکرد و هری همراه با اون نفس‌ میکشید.

"بهتری؟!"

در جوابِ اون سر تکان داد و مجددا چشم‌هاش رو بست.
لیام لبه‌های پیراهنِ اون رو به هم نزدیک کرد و مشغولِ بستنِ دکمه‌های اون شد.

سعی کرد برخوردی با پوست حساسِ اون قسمت نداشته باشه و به آرامی کارش رو انجام بده.
بعد از اتمامِ کارش دقایقی رو صبر کرد و اجازه داد هری کمی استراحت کنه.

"هری؟..."

با لحن آرامی اسم اون رو به زبان آورد و به اون خیره شد.
هری با ضعف چشم‌هاش رو باز کرد و نگاهِ خسته‌ش رو به لیام‌ داد.

"حالت چطوره؟"

"بهترم..."

با صدای ضعیفی گفت و باعث شد لیام برای هزارمین بار در اون چند ساعت با دلسوزی به اون نگاه کنه.

موهای بلندی که با آشفتگی روی شانه‌هاش پخش شده بودند رو عقب زد و با لبخندِ تلخی به چشم‌های دردمندِ اون‌ نگاه کرد.

"میتونی بشینی؟"

هری در جواب چشم‌هاش رو باز و بسته کرد و کفِ دستِ راستش رو روی ملحفه‌ی سفید رنگِ تخت گذاشت.
نیم‌خیز شد و کمی‌ خودش رو جلوتر کشید تا روی تخت بنشینه.

دستِ لیام روی کمرِ اون قرار گرفت و مراقب بود که سرگیجه‌ی ناشی از داروها باعث افتادنِ اون نشه.

هری روی تخت نشست و نفسش رو با صدا بیرون فرستاد.
لیام دستش رو دور بازوی اون حلقه کرد و کمک کرد تا از تخت پایین بیاد و روی مبلِ راحتیِ مقابلِ میزش بنشینه.

قدم‌های هری کوتاه و شمرده بود و رسیدن به مقصد با وجود کوتاه بودنِ مسیر، کمی برای اونها طول کشید.

01:44 AM~L.S [Completed]Where stories live. Discover now