Part: 1

956 77 2
                                    

"because of seven deadly convictions"
«به خاطر هفت گناه مهلک»

BY:DEMIAN

GENER:DRAM.SAD.HARSH.
ACTION

PART: 1

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
روی نیمکت پارک نشسته و به نامه ای که حال به خاطر باریدن باران خیس شده بود، مینگریست.
همان نیمکتی که بارها با تنها عشق زندگی اش خاطره ساخته بود و همان نامه ای که حال در نبودش تنها بازمانده اش بود... صدای خنده
ها و صحبت های آن موجود دوست داشتنی مدام در ذهنش تکرار میشد و همانند موجودی پلید که لبخندی شیطانی بر لب دارد روی زخم عمیق قلبش نمک میپاشید.
چنان غرق در افکارش بود که متوجه نشد چند ساعتیست زیر باران در حال خیس شدن است!
نگاه سنگین و پر غمش را پایین انداخته و به دستان ظریفش که او همیشه بر رویش بوسه زده، تاکید میکرد مراقبشان باشد و حال به خون آغشته شده بود خیره شد.
همه چیز آنجا او را یاد خاطراتش با اولین و تنها ترین عشق زندگیش می انداخت.
به گودال آبی که زیر پاهایش براثر ریزش شدید باران به وجود آمده بود خیره شد... انعکاس صورت خود را در آن میدید...چه قدر شکسته شده بود...
چه قدر این عشق اورا نابود کرده بود...چه قدر این جانگ هوسوک، جانگ هوسوک گذشته نبود...
چه قدر با"جیهوپش"فرق داشت...جیهوپی که میشناخت...این جیهوپ نبود...او فرسنگ ها با جیهوپ تفاوت داشت...گویی فراموش کرده
بود. آنکه در آیینه ی آب میبیند...
جیهوپ نیست؛ جانگ هوسوک است!
در افکارش غرق شده بود که قطره آبی از روی صورت رنگ و رو رفته اش داخل گودال چکید...خیره به قطره آب، آنرا دنبال کرده تا به صورت خود رسید...
گذشته اش مانند یک فیلم کوتاه ولی هرچند غمگین از جلوی چشمانش رد شد.

فلش بک*
به گودال آبی که زیر پاهایش در اثر بارش چندین ساعته باران به وجود آمده بود خیره شده و در افکارش که سراسر غم و اندوه بود غوطه ور شد.

_جیهوپ!

سرش رو بالا آورد و با دیدن کسی که چند دقیقه ای روی نیمکت همیشگی منتظرش بود لبخندی زد:

+اوه!سلام

_سلام، خیلی وقته اینجام... متوجه نشدی؟ قبل از اون بگم یکم دیر شد و خودمم میدونم! ببخشید...

هوسوک پلک کوتاهی زد...شاید باید میخندید!

+نه...مشکلی نیست ...زیاد دیر نکردی

جیمین اخم کوچکی کرد، معمولا برا دیر شدن ها یا سرزنش میشد، یا هوسوک تا مدت ها به خاطر عجله کردنش به او میخندید!
پس...امروز چه شده بود؟
پسر لبخندی زده و از روی نیمکت کرم رنگ پارک برخواست، به سمت جیمین چرخید و سرش را به صورت معصومانه ای خم کرده و کمی به شانه اش چسباند:

"because of seven deadly convictions"Where stories live. Discover now